حرف هایی بر ای نشنیدن

فرهنگ را بشناسیم، فرهنگ را دوست داشته باشیم

حرف هایی بر ای نشنیدن

فرهنگ را بشناسیم، فرهنگ را دوست داشته باشیم

حرف هایی بر ای نشنیدن
پیام های کوتاه
آخرین نظرات

۱۷ مطلب با موضوع «مطالب درسی :: تحلیل فرهنگی» ثبت شده است

در خصوص این آتش سوزی که در آذربایجان غربی(پیرانشهر) اتفاق افتاده

12 نفر از دانش آموزان معصوم به خاطر سهل انگاری سوختن و تعدادی هم به دلیل حضور در این ماجرا با مشکلات روحی روبرو شدن.

من و امثال من هم به خدا ناراحتیم

مملکت شوک دیده

آقای وزیر با افتخار می یاد می گه با به مردم تبریزی و به این امکانات پزشکی که دارن افتخار می کنیم.

آقای محترم به نظر شما نیاز نیست کمی به خاطر دل اون دختری که تا آخر عمرش زیبایی شو از دست داده عذر خواهی کنی؟

اینکه بخاری استاندارد بوده است به خدا دردی از کسی دوا نمی کند فقط مردم را ناراحت تر می کند.

بازم نماینده محترم سردشت:

نماینده سردشت در مجلس: هرکجای دنیا مدرسه ای آتش بگیرد، وزیر آموزش و پرورش استعفا می دهد

به خدا عمق ماجرا خیلی بیشتر از این هاست که شما باهاش به راحتی روبرو می شین.

بازم آفرین به سردار احمدی مقدم که قبول می کنه و رییس فتا رو برکنار می کنه بعدش در موردش خبر کار می کنن.

به خدا ملت چشم دارن گوش دارن فهم دارن می فهمن کی براشون احترام قائل می شه.

من فقط خطاب به خانواده های این دانش آموزان می تونم اعلام همدردی کنم.

جواب چند سال زندگی متفاوت او را که می دهد؟

چگونه جبرانش می کنید...؟

آقای وزیر معنی حرف های من این نیست که شما مقصر در آتش گرفتن هستید ولی شما مسئول این کار هستید. به خدا جا دارد از تمام مرتبطین این ماجرا به صورت کاملا تند و جدی پیگیری به عمل آید. باید رئیس آموزش پرورش استان خواب نداشته باشد...

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۷ آذر ۹۱ ، ۲۲:۲۰
بیژن لطفی

مظلوم حسین...

اولش نمی فهمدم این مظلوم حسین که می گویند یعنی چه.

البته منظورم این نیست که الان کامل مظلومیت حسین را درک کردم ولی
آنچه بدیهی است نسبت به اولین باری که ارتعاشات گوشم این مفهوم را به ذهنم رساند فهم بیشتری دارم.

یادم نمی رود برای رسیدن محرم نه تنها لحظه شماری می کردیم بلکه در حاشیه دفتر و کتاب هایمان روزهای مانده تا محرم را می نوشتم. انتظار می کشیدم تا محرم شود. محرم را خوب نمی فهمیدم ولی می دانستم اتفاق مهمی  افتاده است که بعضی به نشانه عزا وناراحتی سرتاسر خانه خود را سیاه پوش می کردد یا اینکه لباس های رنگ و وارنگ خود را کنار می گذاشتند و یک رنگ رخت عزا می پوشیدند. حتما اتفاق مهمی افتاده بود که پدرم، تنها کسی که در ذهن خود از او یک کوه غرور ساخته بودم قطره قطره اشک می ریخت و بر سینه می زد و ناله کنان فریاد می زد یا حسین.

هنوز خوب نمی دانستم این حسین کیست ؟ کجا بوده است؟ چه کرده است؟ ولی وقتی دسته جات عزاداری را می دیدم دلم می خواست من هم بودم و در میانمشان عزاداری کنم. آنقدر این دلم خواستن ها زیاد شد که در پنجمین محرم عمرم همراه با دوستان و بچه های همسایه(همسالان) هیئتی را انداختیم.

برایم مهم نبود هیئت چیست یا حسین کیست و کربلا کجاست؟

تازه فهمیدئه بودم حسین پسر پیغمبر ما مسلمانان بوده که در صحرای کربلا سرش را بریده اند. چرایش هم برایم مهم نبود

ادامه دارد...

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ آبان ۹۱ ، ۱۱:۳۳
بیژن لطفی
بازم محرم...

چه خوب می شه وقتی زنگ بیدار باش موبایلمون می شه صدای نوحه خونی و وقتی برای نماز صبح بیدار می شیم با نغمه حسین حسین دلمون صفا می گیره.

این تازه اول محرمی شدنه. بعد از صبحانه خوردن و خروج از خانه این صدای حسین حسین هندزفری موبایل

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ آبان ۹۱ ، ۰۸:۵۲
بیژن لطفی

مدت هاست که قرار بود به اتفاق یکی از دوستان سری به کافی شاپ اوج بزنیم ولی فرصت نمی شد.

بالاخره سه شنبه موفق شدم به بهانه دیدن یکی از رفقای قدیمی سری به آنجا بزنم.

بعد از ظهر از محل کارم خارج شدم و خودم را به خیابان فلسطین رساندم.

خیابان روبروی سینما را اگر صد قدم بالا بروی به ساختمان شیشه ای آبی رنگی می رسی که با تابلویی هنری نوشته است ؛ موسسه فرهنگی رسانه ای اوج.

جلوی درب که بایستی خود به خود باز می شود.

نگهبانی با خوشرویی به شما سلام می کند و چنانچه با مجموعه آشنا نباشید. با دست به روبرو اشاره می کند و می گوید آنجا نخلستان است.

بله  "نخلستان"

اسم بسیار زیبایی است و زیبا تر اینکه محیط آنجا با اسمش بسیار همنشینی خوبی دارد.

شاید 7 قدم از درب ورودی تا خط های چوبی حائل میان ورودی و نخلستان فاصله است.

آرام آرام می روی.

با دست ها حائل را کنار می زنی و وارد نخلستان می شوی.

روبرویت پر است از میز و صندلی های راحت با ترکیب بندی رنگی و چیدمان مناسبی که وادارت می کند به سلیقه سازنده آفرین بگویی...


۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ آبان ۹۱ ، ۱۴:۱۷
بیژن لطفی

عادت شده که هر سال به بهانه ماه رمضان شبکه سه یک ساعت قبل از اذان را به برنامه ای به نام ماه عسل می دهد که موضوعش تا کنون برای من ناشناس و شاید خیلی متنوع بوده است.

اجرای خوب علی خانی باعث شد که این برنامه با استقبال بی نظیر مردم قبل از افطار مواجه شود

این روند ادامه داشت تا آنجا که انتخاب خوب موضوعات و هدایت خوب مجری باعث می شد که بعضا برنامه های تهیه شده توسط مردم از سیما فیلم خریداری می شود و به عنوان یک یادگار در آرشیو بصری خانواده باقی بماند.

طبق معمول، صدا و سیما با علی خانی به مشکل بر خورد قرار بر این شد که مجری دیگری بیاید و اجرای این برنامه را به عهده بگیرد. یکی از این مجری ها حسن جوهرچی بود که اجرا آن برنامه ماه عسل را در سال 89 به یک برنامه منزوی تبدیل کرد و بخش عمده مخاطبانش را از بین برد.

سال گذشته گویا مشکل پیش آمده با آقای علی خانی رفع شد و دوباره هدایت این برنامه پر طرفدار به او سپرده شد که بی شک باید یکی از موفقیت های برنامه ماه عسل شمرد شود. چرا که ماه عسل هم مخاطبین گذشته را بازگرداند و هم هواداران خود را بیشتر کرد.

امسال هم دوباره مشکل با علی خانی پیش امد.

جوان بلند قد و خوشگل با لباس های رنگارنگی در تلویزیون پیدا شد.

اولش سنگینی برنامه در نگاه و حرکاتش پیدا بود ولی به تدریج این سنگینی از بین رفت و مجری جوان ما گمان کرد هرچه بی پرده تر و .... تر با مهمان برنامه صحبت کند بهتر است.

برای بعضی مخاطبان این نحوه صحبت کردن او نوعی نوآوری به حساب امد ولی بعضی ان را جز کوچک کردن مهمان برنامه ندانستند.

تا انجا که کار از استفاده ضمیر تو گذشت و به شوخی های بی ادبانه و بعضا ناراحت کننده رسید.

هر بار برنامه را دیدم تصمیم گرفتم مطلبی را در این خصوص بنویسم ولی به هر دلیلی که خدا نکرده از روی حسادت و یا تحلیل غلط نباشد از نوشتن صرفنظر کردم.

تا امشب که شب شهادت امیر المومنین است و مهمان برنامه حاج آقا طباطبایی و خانواده بزرگوارشان است.

حاج اقا صحبت می کند. مجری با لحن بی ادبانه وسط حرف او سوال می پرسد؟ چرا اینجوریه؟ خودتون اشتباه نکردین؟ این مملکت ..... و خیلی دیگر

صبر می کنم.

یکی از نوه های حاج آقا وارد صحنه شده است. بدون سلام کردن از او سوال می پرسد...

نوه حاج آقا حیا می کند. سلام می کند. و اگر شما هم دیده باشید. ناراحت می شود.

به خدا بهتر است حرمت یک روحانی پیر شده در انقلاب نگه داشته شود.

بهتر است با یک دکتر بالا رتبه با احترام صحبت شود . به خدا بی حرمتی و صمیمت ظاهری و جذب مخاطب به این شکل اشکال دارد....

به کجا چنین شتابان.

۵ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ مرداد ۹۱ ، ۲۰:۱۷
بیژن لطفی
اخلاق ارزش است و ارزش هم بخشی از فرهنگ

پسر بچه ای تند خو در روستایی زندگی می کرد. روزی پدرش جعبه ای میخ به او داد و گفت هربار که عصبانی می شود و کنترلش را از دست می دهد باید یک میخ در حصار بکوبد. روز نخست پسر 37 میخ در حصار کوبید. اما به تدریج تعداد میخ ها در طول روز کم شدند. او دریافت که کنترل کردن عصبانیتش آسان تر از کوبیدن آن میخ ها در حصار است. در نهایت روزی فرا رسید که آن پسر اصلا عصبانی نشد. او با افتخار این موضوع را به اطلاع پدرش رساند و پدر به او گفت باید هر روزی که توانست جلوی خشم خود را بگیرد یکی از میخ های کوبیده شده در حصار را بیرون بکشد. روزها سپری شدند تا اینکه پسر همه میخ ها را از حصار بیرون آورد. پدر دست او را گرفت و به طرف حصار برد. کارت را خوب انجام داری پسرم. اما به سوراخ های حصار نگاه کن. حصار هیچوقت مثل روز اولش نخواهد شد. وقتی موقع عصبانیت چیزی می گویی، حرفهایت مثل این میخ ها شکافهایی برجای می گذارند. مهم نیست چند بار عذر خواهی کنی، چون اثر زخم همیشه باقی می ماند." مراقب حرفهایتان باشید، چون می توانند بسیار آزار دهنده باشند و اثراتشان برای سالها باقی بماند. رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمودند: کسی که مومنی را بی جهت اذیت نماید پس مانند آن است که ده مرتبه مکه معظمه و بیت المعور را خراب کرده و هزار فرشته مقرب درگاه الهی را کشته است. مستدرک الوسائل جلد 2 صفحه 103

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ تیر ۹۱ ، ۰۷:۵۳
بیژن لطفی
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۱ ارديبهشت ۹۱ ، ۱۸:۵۹
بیژن لطفی