حرف هایی بر ای نشنیدن

فرهنگ را بشناسیم، فرهنگ را دوست داشته باشیم

حرف هایی بر ای نشنیدن

فرهنگ را بشناسیم، فرهنگ را دوست داشته باشیم

حرف هایی بر ای نشنیدن
پیام های کوتاه
آخرین نظرات

۱ مطلب در اسفند ۱۳۹۲ ثبت شده است

حرف دارم لیک حال شعر نیست

شوق پرواز است، بال شعر نیست

من نشستم گوشه صحن حرم

می فروشم دل، محبت می خرم

بعد با امید می آیم جلو

هر زمان گفتید می آیم جلو

ای که عاشق را به صد ری می خری

می فروشم من خودم کی می خری؟

چشم گریان و دل محزون و غم

از بدی ها مملو و از خوب کم

از کمم کمتر چو هستم روسیاه

بر در بازار این کم هم بیا

خوب می دانم که هستی بی بها

در ازای جنس من می دی بها؟

من فقط از تو محبت خواستم

بحر دیدار تو نوبت خواستم

می شود آیا مرا دعوت کنی؟

شرمسارم یا کمی صحبت کنی؟

جان بخواهی رایگانت می دهم

خوب بگو؛ والله جانت می دهم

لیک ای سلطان خوبی و صفا

بی فروغی بساطم را نخواه

من به صد امید اینجا آمدم

در پی خورشید اینجا آمدم

خوب می دانم که کالایم بد است

نمره اعمال من صفر از صد است

لیک در هیئت شنیدم می خری

در همین بازار دیدم می خری

جان مولا پس بیا من را بخر

دست من بگرفته از اینجا ببر

می روم یک عمر آقا زیر دین

خوب می دانم، بیا جان حسین

خوب بیا یکبار زینجا کن عبور

یا تکان ده دست خود از راه دوره

لا اقل آقا شبی بعد از عشا

سوی بازار تهی دستان بیا

گر نمی خواهی خودم را می روم

می روم کالای دیگر می خرم

مشک را پر می کنم از جنس ناب

می زنم فریاد: مردم آب آب

خوب نمی خواهی اگر جنس مرا

می روم آقا ولی با صد نوا

حضرت عباس با صد شور و شین

می روم آن سمت، بازار حسین

پس ندا آمد؛ کجا، زینجا نرو

دست خالی سوی آن آقا نرو

هر دلی بشکست هر جای حرم

من گران آن لحظه او را می خرم

 

 

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ اسفند ۹۲ ، ۲۳:۵۲
بیژن لطفی