حرف هایی بر ای نشنیدن

فرهنگ را بشناسیم، فرهنگ را دوست داشته باشیم

حرف هایی بر ای نشنیدن

فرهنگ را بشناسیم، فرهنگ را دوست داشته باشیم

حرف هایی بر ای نشنیدن
پیام های کوتاه
آخرین نظرات


هر کس برای غیر سربازی اینجا اومده خوب می دونه که ...
اینجا ما برای سربازی دور هم جمع شدیم
 هر سربازی دو وظیفه داره
1. با موضوعات و روش های دفاعی آشنا بشه برای مواقع ضروری
2. با توانایی ها و انجام درست وظایف خودش نقش آفرینی کنه
توی نشریات هم همینه
ما می خواییم اول آموزش دیده و ورزیده بشیم برای مقابله با حمله دشمن و از طرفی بجنگیم و نقش خودمون رو در این صنه به احسن انجام دهیم
برای این مسئله ابتدا باید دو سیستم را طراحی کنیم
1. سیستم آموزشی
 2. سیستم جهادی
اولی رو در فرصت مناسب و با حضور مسئول محترمش شرح خواهیم داد ولی قسمت دوم ،
جهادی همون بود که با منحل کردن جهاد سازندگی به خاک سپرده شد بعضی ها شعار دادن ولی 3000 میلیاردی شدند
جهاد در اسلام یعنی همه چیز البته در راه خدا ما برای پیاده کردن درست اسلام باید جهاد کنیم
ما عزممان را برای جهاد در سنگر نشریات جزم کرده ایم
ییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییار می خواهیم
در همه زمینه ها
 متخصص می خواهیم
قلم به دست(اسلحه به دست)
مدیر می خواهیم
فرمانده می خواهیم
کسی هست یاری کند؟

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ بهمن ۹۰ ، ۱۲:۲۳
بیژن لطفی
تا حالا یه نگاه به صفحه گوگل کردین وقتی خدا رو به انگلیسی جستجو (سرچ) می کنی ؟
دیگه از کارای تکراری و موازی رفتن خسته شدم
 آخه این دکترین جنگ نرم چه کار می کنن
 چرا جامعه هدف فراموش شده
 نه برنامه داریم نه هیچی
 هی سایت تولید می کنیم و هیشکی نمی یاد یه نگاهی بش بندازه
 ظرفیت هارو بسنجیم کمبود ها داشته ها ابزار ها و ...
بدونیم می خوایم کجا رو هدف بگیریم یا داریم از کجا می خوریم
خودمون مهره بازی به نفع حریفمون نشیم
یه کم دانش خودمون رو ببریم بالا
بسه دیگه ..
اه

یکی یه کمکی بکنه

یکمی کار کارشناسی

دلالی فرهنگی را کنار بگذاریم

کمی به عاقبتمان فکر کنیم

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ بهمن ۹۰ ، ۱۲:۲۱
بیژن لطفی

این بار هم دل غم دیده پیر خواهد شد

در بند فکر و خیالت اسیر خواهد شد

این جمعه چقدر شبیه همند آقا جان

حالا بیا که جمعه کمی دیر خواهد شد

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ بهمن ۹۰ ، ۱۲:۱۳
بیژن لطفی

دیروز توی مترو منتظر قطار بودم که به ذهنم خظور کرد با موبایلم یه پیام برای یکی از دوستان بفرستم ولی قطار رسید و همه اطرافیان به صورت عجیبی به سمت درب های قطار هجوم آوردند. صحنه بسیار تکان دهنده بود. باور کنید شایسته چنین حرکتی الفاظ زشتی است که ما از بیان آن خودداری می کنیم.

بالاخره درب باز شد تعداد زیادی از مسافرین که می خواستند خارج شوند. فقط کار به درگیری بدنی کشیده نشد که آنهم به صورت فشارهای استخوان آرنج در پهلوی هم نمود پیدا می کرد . از داخلی ها که می خواستند پیاده شوند از بیرونی ها که می خواستند داخل شوند. به هر زحمتی بود یکی یکی از لای جمعیت آنهایی که می خواستند پیاده شوند پیاده شدند ولی قسمت اصلی داستان مانده بود آنهم سوار شدن مسافرین بود.

خانمی با بچه خود در سمت راست درب مورد نظر وسط مردان نامحرم ایستاده بود و اصلا خم به ابرو نمی آورد. از روزنه ایجاد شده در جمعیت افراد سوار شدند در هم فشرده شدند تا حدی که من گمان نمی کردم بتوانم سوار بشوم.

سکانس یکی به آخر مانده: آن خانم و دخترش ،من و یک مرد تنومند دیگر بیرون ایستاده بودیم و نا امید از اینکه جایی برای سوار شدن ما باشد.

ناگهان آن خانم محترم با پهلوی سمت چپ خود به سمت جمعیت رفت و شکاف عظیمی در میان آن مردان ایجاد کرد تا آنجا که خودش و دخحترش سوار شدند، مرد تنومند سوار شد، دو نفر جوان دانشجو مانند سوار شدند و من هم توانستم در قسمت چسبیده به درب قطار بایستم.

دیالوگ خانم محترم: ما فقط دو ایستگاه می خوایم بریم. الان پیاده می شیم.

و مردم که بعضی بهت زده و بعضی مسخره کنان این حرکت عجیب را تحلیل می کردند.

از که به که شکایت کنم.

عل سام

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ بهمن ۹۰ ، ۱۲:۱۱
بیژن لطفی
امروز یک امتحان بسیار دشوار داشتیم که به حمد خدا به خوبی و خوشی به سرانجام رسید.

سوال در خصوص وضعیت فرهنگی حال حاضر  و آینده ایران بود.

یه چیزایی را نوشتیم ولی وقت نشد تایپ کنیم و امروز براتون بزارم روی وب ولی در آینده این کار را خواهم کرد.

راستی پاک داشت یادم می رفت که بگم بعضی مواقع شعر هایی هم اینجا خواهیم گذاشت.

بعضی مواقع هم داستانکی.

ولی تحلیل از همه چیز ها بهتر است. آنهم تحلیلی که در مورد خود انسان باشد.

ما خودمان فعالین فرهنگی می دانیم ولی کمی خسته شده ایم.

آقا صحبت می کند انگیزه می گیرم کمی کار می کنیم دوباره انگیزه ها از بین می رود و این روند همچنان ادامه دارد ولی برای اینکه دیگر دچار چنین مشکلی نشوم می خواهم خودم را مجبور کنم هر روز حداقل یک مطلب بنویسم و اینجا بزارم راه دشواری را انمتخاب کردم ولی با کمک خدا انجام خواهم داد.


۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ بهمن ۹۰ ، ۱۸:۵۰
بیژن لطفی


سلام

دوباره آمدم.

اینجا دردهای فرهنگی را با شما در میان خواهم گذاشت.


۷ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ بهمن ۹۰ ، ۱۲:۰۰
بیژن لطفی