حرف هایی بر ای نشنیدن

فرهنگ را بشناسیم، فرهنگ را دوست داشته باشیم

حرف هایی بر ای نشنیدن

فرهنگ را بشناسیم، فرهنگ را دوست داشته باشیم

حرف هایی بر ای نشنیدن
پیام های کوتاه
آخرین نظرات

۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «فرهنگ ایرانی اسلامی» ثبت شده است

نوشتن مستقیم توی وبلاگ شبیه صحبت کردن فی البداهه است. از طرفی خوب است و از طرفی حساس. اول اینکه داشته های  ذهنی خودت را می توانی محک بزنی و دوم اینکه هر لحظه امکان دارد با تپق نابهنگام اصل های علمی و دینی را زیر سوال ببری.

تریبون ما شده همین صفحه وبلاگمان که بعضی وقت ها حرف هایمان و بعضی وقت ها نقدهایمان را در آن می نویسیم.

شما هم که قدم رنجه می نمایید و لحظاتی را در اینجا سپری می کنید مایه افتخار و مباهات ما هستید.

خلاصه کنم.

مانده ام میان دو جماعت...

نه استدلال این ها را می توانم قبول کنم و نه استقرای آنها را می فهمم.

یکی دین را برای خود علم و پرچم می کند و زیر سایه آن هر چه می خواهد بر سر مردم می آورد و آن یکی هم حاضر نمی شود در گرمای 50 درجه تابستان زیر سایه دین بنشیند.

همه هم خودشان را و شاید بهتر بگویم خودمان را اعلم العالمین می دانیم و برای خود نظرات شاز و نو داریم.

یکی به ظاهر دین، خود را در می آورد و خلوت آنچنان می شود و دیگری ظاهرش را از دین دور می کند که مبادا هم شکل متظاهر شود.

تراشیدن ریش حرام مطلق می شود و نیمی از مردان جامعه حرام کار.

دروغ یا همان دشمنی با خدا با قیدی به نام مصلحت آزاد می شود و هر کس هر جا گرفتار می شود به مصلحت روی می آورد

لباس اعتدال لباس املان خوانده می شود و لباس حیا ندیده را شیک و برازنده

اگر جوانی شلوار فاق کوتاه نپوشد باید آماده طعنه و تمسخرهای هم کلاسی هایش باشد.

اسم چادر را نیاور....

از اینکه همه را پشت سر هم می گویم معذورم. به همین ترتیب به ذهنم خطور می کند.

روحانیون و طلاب حق شناس در آتش عده ای روحانی نما می سوزند و این تنها آنها نیستند متضرر می شوند بلکه ضررش بیشتر به اسلام می رسد.

اسلام دست آویز عده ای سهم خواه می شود. فرقی نمی کند ایران یا مصر. عالم را می گیرد.

حتما وقتی از خیابان رد می شوید رنگ های جدید موی سر خانم ها را می بینید. با اکثرشان که صحبت می کنیم؛ می گویند این ها مهم نیست باید دلت پاک باشد.

و بعضی به جای اینکه دلشان پاک باشد مغزشان پاک است.

حکم خدا شوخی ندارد.

اصلا لباس مردم چه ربطی به من دارد. لباس مرد را رسانه ملی باید نشان دهد، باید سینما ترویج دهد، باید ستاره ها الگو شوند.

و الگو هم می شوند. ولی نه الگویی که بشود از رویشان چیز جدیدی ساخت چون خود برداشتی از الگوهای دور از فرهنگ ما هستند.

مهم آنست که فلان بازیگر یا بازیکن چه می پوشد، همان رنگ سال و طرح شیک می شود.

و این بازی مد است.

و مد همان اپیدمی خرید نوع خاصی از محصول تولید شده شرکت های دور از فرهنگ ماست.

مد شاید خوب هم باشد. نه مد هیچ وقت خوب نیست. مد یعنی سلطه، یعنی عوام گرایی، یعنی بی ایده ای.

مد یعنی تو نمی توانی برای خودت انتخاب کنی، پس دنبال دیگری باش.

مد و الگو شاید در بعضی جهات با هم هم نتیجه باشند ولی ماهیتشان خیلی با هم متفاوت است.

الگو هویت دارد. حتی الگوهای دور از فرهنگ هم هویت دارند ولی مد هویت ندارد.

مد انتخابی از پیش تعیین شده برای فروش محصولی تولید شده است.

این روزها خیلی چیزها مد شده و خیلی چیزها از مد افتاده.

مثلا عنوانی به نام مردی، درست است هنوز خیلی مردها در جامعه حضور دارند ولی از مد افتاده است.

باید مردی را بهتر بدانیم تا بتوانیم معنی از مد افتادنش را درک کنیم.

شاید یک مرد اول باید غیرت داشته باشد

فتوت داشته باشد

هیبت داشته باشد

اینها را که جمع کنیم ماهیت مرد بودن و مردانگی پیدا می شود.

خوب که می بینیم از مد افتادنش به چشم می آید.

پیرزن با زنبیلی سنگین خیابانی دراز را پیاده می رود و ماشین های مد روز ما با سرعت از کنارشان رد می شوند.

پیرمرد از ایستگاه دماوند تا انقلاب در اتوبوس روی دو پا لرزان خود می ایستد.

معنی زیبایی مردان نزدیک شدن به ظاهر زنان می شود و هکذا...

و این ها جمع می شوند که مردانگی از مد می افتد.

و این از مد افتادن ها زندگی و به قول این عالمان اعلم سبک زندگی را تحت الشعاع قرار می دهد.

و زندگی ها با همین از مد افتادن ها و مد شدن ها از هم می پاشد.

زن ها در جامعه آزادند همانطور که مردان آزادند.

همه می توانند از حقوق کار بهره ببرند ولی امان از آن زمان که کار برای خانم ها مد می شود.

خانم اصغر آقا و احمد آقا و علی آقا شاغلن فقط این خانم آقا رحیم دستش جایی بند نیست؛ خانم اصغر آقا می گفت من ماهی 700 هزار تومن حقوق می گیرم و ماهی 500 تومن شهریه مهد بچه ها رو می دم. صبح ساعت 8 می رن مهد تا ساعت 4 بعد از ظهر...

چه کاری و چه نقشی زیباتر است از مادری.

کار کنید، کار جوهر مرد است نه اشتباه شد کار جوهر مرد و زن است ولی خانواده را از اولویت نیندازید.

زن و مرد خسته از کار برگشته راهی ندارند جز اینکه تلویزیون را روشن کنند و پاندای کنفوکار را برای بچه هایشان بگذارند. تا پاندا خوش ترکیب زیبا و دست و پاچلفتی بشود منجی عالم قصه اش و با اهریمن ستیز کند وقتی لوح محفوظش را می گشاید فقط یک صفحه خالی باشد و در آن مفهوم همه چیز خودت هستی به کودک منتقل شود و بعد از چند سال.... التماسش کن تا خدا را قبول کند. نه .... نمی کند.

چون همه چیز در نظر او خودش است. واین یعنی همه اومانیسم.

و تو بازی را با نتیجه ای بد واگذار می کنی.

ما هم برنامه سازی می کنیم..... بفرمایید شام می شود شام ایرانی.

بعد توی بفرمایید شام فسنجون پخته می شود و توی شام ایرانی بیگ استراناگوف .

انیمیشن هم می سازیم... زیاد.

شکرستان ویژه کودکان با داستان های پند آموز برای بزرگسالان. پر از پیام های و گزاره های اثر بخش. کیفیت اجرا و سبک عالی. مضمون دقیق و کارشناسی شده. مخاطب کاملا معلوم. و قهرمان های افسانه ای.

این روزهای جای خالی داش سیا را احساس می کنم.

امشب دردودل هایم خیلی زیاد است.

دلم می خواهد تا صبح بگویم.

از اینکه پراکنده می رود باز عذر می خواهم ولی همین بر ذهن می گذرد.

باید طرحی نو داد.

نه من.... هر کس می داند و می تواند.

باید از کار آبکی گذشت.

باید از کار سازمانی و مکلیشه ای دور شد.

باید فهمید در سامانه های نشاط ماه رمضان نباید آهنگ رقص آور خواند.

باید فهمید نمایشگاه رسانه های دیجیتال برای طیف خاصی از جامعه نباید باشد

باید فهمید موازی کاری در فرهنگ یعنی بی سروسامانی

باید فهمید عضو فلان بنیاد و فلان انجمن و حق الجلسه و ما بهترینیم از قبل پدر و دوستان کاری در نمی آید.

باید فهمید هر کاری متخصشش را می خواهد.

باید فرهنگ را از نو تعریف کرد.

باید جلوی پول هایی که ناصواب با عنوان کار فرهنگی خرج می شوند را گرفت.

باید وزارت فلان و حوزه هنری فلان و بنیاد فرهنگی فلان را تعطیل کرد و کار را به مردم سپرد.

تا کی عده ای هر عنوانی جشنواره های میلیاردی با صد نفر شرکت کننده برگزار کنند.

تا کی دوستان و آشنایان بی سوادی که نمی توانند در جایگاه های فنی و علمی قرار بگیرند به خاطر مظلومیت فرهنگ مدیر فرهنگی شوند.

تا کی طرح های بچه های زحمت کش به دست واسطه ها دزدیده شود و به بدترین شکل اجرا شود.

تا کی فرهنگ را نفهمیم

تا کی برترین سرمایه مملکت را مفت ببازیم

تا کی ........

خدایا به فریادمان برس

بامداد 27 آبانماه 1392

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ مرداد ۹۲ ، ۰۲:۲۵
بیژن لطفی
می خواستم در خصوص مشکلات مجری ها و برنامه های صدا و سیما یه مطلبی بنویسم. کمی فکر کردم، منصرف شدم.

جدا اگر به جای این همه ایراد و سوتی گرفتن طرح و ایده داده بویم چه اتفاق خوبی می افتاد.

ولی حیف.

ما(امثال من) فقط بلدیم از کار دیگران ایراد بگیریم و وقتی عرصه در اختیار ما قرار می گیرد مثل بقیه هیچ کاری ازمون ساخته نیست.

یکی از مهمترین معضلات فرهنگی ما طلاق بوده و هست.

تا الان چند نفر در خصوص آن صحبت کرده اند و طرح عملی دادن.

در خصوص بیکاری چه؟

در خصوص بحران هویت چه؟

اصلا آن را خوب درک کر ده ایم؟

آیا تا کنون فهرست مشکلات و آسیب ها و تهدیدهای فرهنگی و اجتماعی این ملت را برای خودمان فهرست مرده ایم.

کارمان شده انجام یه سری از این برنامه های تکراری و کلیشه ای که نه تنها اثر مثبت ندارد که منفی هم هست.

تو را به خدا کمی عمیق تر به این موضوع (موضوع فرهنگی) نگاه کنیم.

ما ملت شریفی هستیم.

ولی کاری نکنیم که جوانانمان باعث خدشه دار کردن این شرافت عمیق شوند.

این مملکت هنرمند متعهد می خواهد.

نظریه پرداز متعهد می خواهد.

باید با هم تلاش کنیم.

زنده باد فرهنگ ایرانی اسلامی کشور عزیزم ایران

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ آبان ۹۱ ، ۱۸:۲۲
بیژن لطفی

این حرفها که می زنم معنیش این نیست که من بلدم یا خوبم، بلکه دردی است که بر سینه ام نشسته است و امانم را بریده است.

خواهشی دارم.

از همه دوستان و آشنایان و بعضا همکاران؛ (به زبان التماس) تو را به به خدا کار فرهنگی نکنید.

شاید در نگاه اول مضحک باشد ولی اگر کمی بیاندیشیم گریه همه مان را در خواهد آورد.

بهتر نیست در مملکت اسلامی به جای پرداختن به کارهای فرهنگی و تبلیغی رو بیاوریم به خودسازی و تذهیب نفس....(بعضیا)

بهتر نیست به جای نوشتن طرح های میلیاردی و بردن سودهای میلیونی قدری به فکر آخرتمان باشیم.

حاج فلان که بعضی تو را پرچم دار عملیات فرهنگی کشور می دانند. به کجا چنین شتابان.

با پول پخش کنی دردی از مردم ما دوا نمی شود که هیچ دردی هم اضافه می شود. آن چهارتا جوانی که می خواستند برای رضای خدا کار اثر گذار کنند از دست می روند و بازرگان می شوند.

جلسه پشت جلسه که فعالان فرهنگی بیایند و طرح بدهند برویم انجام بدهیم و پولش هم به حمد خدا نقد است... این چه ادبیات زشتی برای کار کردن است.

به خدا راه را گم کرده ایم.

می پرسی چرا آقایان فلان ارگان همه قلمبه شده اند؟

پاسخ می دهند از بس برنج تایلندی خوردند...

حالا هم اینقدر پول بادآورده در نیاورید که این بچه ها با باد پر بشوند بگذارید کمی نوآوری کنند. کورشان نکنید.

آقای هالیود با نامردی تمام ریشه عفت و حیا و خانواده را در دنیا به آرامی می خشکاند. بعد ما با چهارتا پوستر جهت دار غیر حرفه ای و غیر اصولی می خواهیم مقابل عملیات فرهنگی آنها بایستیم.

به خدا این جنگ با دفاع مقدس فرق می کند.

من منکر نیت خالص نیستم ولی در جنگ ما هم نیت خالص داشتیم و هم نبوغ نظامی که هیچ کس منکر آن نیست.

ولی در جنگ فرهنگی، شده ایم نوشخوار کننده آنچه در بیست سال پیش دشمنانمان داشته اند.

کمی فکر هم خوب است.

بعضی حرفها را نمی شود زد. ولی تو را به خدا ببینید بر سر طرح های کلان فرهنگی کشور چه آمد.

من هم مقصرم شما هم مقصرید همه مان مقصریم ...ولی چون طاقتم سر آمد رها کردم. تنهایی نمی توان مبارزه کرد.

هیچکس از 3000 میلیارد طرح تحول اجتماعی سخنی به میان نیاورد و نمی آورد چرا؟

هیچکس نگفت مجموعه های فرهنگی که با پول بیت المال با عنوان سرمایه گذاری فرهنگی ایجاد شد چگونه کارایی اش را تغییر داد و برای شخص و اشخاص پول های کلان آورد.

درد من یکی دو تا نیست.

حاج فلان

از شما انتظار ندارم...

موازی کاری تا کی.

کار تکراری تا کی

بروشور 6 لت روی کاغذ 200 گرم تا کی؟

زندگینامه شهید به صورتی تکراری تا کی؟

رفتار شهدا چه شد؟

وصیت نامه چه شد؟

منش چه شد؟

هرمجموعه ای خودش وظایفی دارد. نمی گذاریم خودش انجام بدهد که نمی توانند بکنند.

خوب ما برویم کمک آنها نه اینکه بشوم رقیب و نظیر آنها

به خدا اگر این روش فرماندهان دفاع مقدس بوده باشد.

حیف که بعضی حرفا دشمن شاد می کند وگرنه می دانستم چگونه حرف بزنم که عالمی خبر دار بشوند. ولی اینجا صرفا دردودلی کوتاه است. خدا کند روزی کاسه صبرم لبریز از بعضی مدعیان بی خودی نشود که آنروز با ذکر سند و تاریخ گندها و مسخره بازی های خیلی را خاطره وار خواهم نوشت.

من مدیر شبکه عرضه/ او مشاور وزیر... / رییسم .............

اتاق من / دور یک میز بزرگ.

من: ما برای هدیه روز مادر بهترین جنس چادر را وارد می کنیم.

مشاور: ما می خواهیم

من:هر قواره می شود 55 هزار تومان خالص

مشاور: حق من چه می شود

من : حق شما؟

مشاور: من باید وزیر را قانع کنم که خرید صد میلییونی کند.

من : خوب اگر درست است وظیفه ات این است

مشاور: نمی دانم . من روی هر چادر 10 درصد می خوام

من: ما یک تشکیلات نیمه دولتی محسوب می شویم/ سود دهی نداریم

مشاور:خبر بدهید.......

اتاق رییس...

من : وزارت .... چادر می خواد ولی مشاورش می گه منم سهم می خوام

رییس : اشکال نداره اینا طبیعه شما در طرح هات همیشه 10 درصد برای چنین موقع هایی بزار اگر گرفتند بده اگرم نه خوب بزار توی صندوق خودمان.

من:کاغذ داری

رییس: می خوای گزارش بدی

من: نه ...

یک خط نوشتم: اینجانب .... به دلیل عدم آشنایی با کار عرضه از سمت خود استعفا می دهم

و همان روز خداحافظی کردم

سود کردم.

و الان در بهترین جایی که از نظر اداری می توان کار کرد مشغول فعالیتم.

(کمی آرام شدم)

و خدا آگاه است...

۶ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ تیر ۹۱ ، ۰۹:۳۵
بیژن لطفی