حرف هایی بر ای نشنیدن

فرهنگ را بشناسیم، فرهنگ را دوست داشته باشیم

حرف هایی بر ای نشنیدن

فرهنگ را بشناسیم، فرهنگ را دوست داشته باشیم

حرف هایی بر ای نشنیدن
پیام های کوتاه
آخرین نظرات

۴۶ مطلب با موضوع «مطالب درسی» ثبت شده است

چند روز پیش در اخبار صدا وسیمای جمهوری اسلامی ایران، میدان یکی از شهرها را نشان داد و گفت گویا در این شهر استخر وجود ندارد که بچه ها اینچنین در آب حوض ها شنا می کنند.

اینجا وسط ایران است. وسط تهران است... چهارراه ولیعصر روبروی تئاترشهر.

تهران که استخر زیاد دارد.؟ اینها در این حوض ها چه می کنند
باید به این باور برسیم که حوض وسط میدان و خیابان جای شنا کردن فرزندانمان نیست؛ ....

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ مرداد ۹۱ ، ۱۵:۱۱
بیژن لطفی

عادت شده که هر سال به بهانه ماه رمضان شبکه سه یک ساعت قبل از اذان را به برنامه ای به نام ماه عسل می دهد که موضوعش تا کنون برای من ناشناس و شاید خیلی متنوع بوده است.

اجرای خوب علی خانی باعث شد که این برنامه با استقبال بی نظیر مردم قبل از افطار مواجه شود

این روند ادامه داشت تا آنجا که انتخاب خوب موضوعات و هدایت خوب مجری باعث می شد که بعضا برنامه های تهیه شده توسط مردم از سیما فیلم خریداری می شود و به عنوان یک یادگار در آرشیو بصری خانواده باقی بماند.

طبق معمول، صدا و سیما با علی خانی به مشکل بر خورد قرار بر این شد که مجری دیگری بیاید و اجرای این برنامه را به عهده بگیرد. یکی از این مجری ها حسن جوهرچی بود که اجرا آن برنامه ماه عسل را در سال 89 به یک برنامه منزوی تبدیل کرد و بخش عمده مخاطبانش را از بین برد.

سال گذشته گویا مشکل پیش آمده با آقای علی خانی رفع شد و دوباره هدایت این برنامه پر طرفدار به او سپرده شد که بی شک باید یکی از موفقیت های برنامه ماه عسل شمرد شود. چرا که ماه عسل هم مخاطبین گذشته را بازگرداند و هم هواداران خود را بیشتر کرد.

امسال هم دوباره مشکل با علی خانی پیش امد.

جوان بلند قد و خوشگل با لباس های رنگارنگی در تلویزیون پیدا شد.

اولش سنگینی برنامه در نگاه و حرکاتش پیدا بود ولی به تدریج این سنگینی از بین رفت و مجری جوان ما گمان کرد هرچه بی پرده تر و .... تر با مهمان برنامه صحبت کند بهتر است.

برای بعضی مخاطبان این نحوه صحبت کردن او نوعی نوآوری به حساب امد ولی بعضی ان را جز کوچک کردن مهمان برنامه ندانستند.

تا انجا که کار از استفاده ضمیر تو گذشت و به شوخی های بی ادبانه و بعضا ناراحت کننده رسید.

هر بار برنامه را دیدم تصمیم گرفتم مطلبی را در این خصوص بنویسم ولی به هر دلیلی که خدا نکرده از روی حسادت و یا تحلیل غلط نباشد از نوشتن صرفنظر کردم.

تا امشب که شب شهادت امیر المومنین است و مهمان برنامه حاج آقا طباطبایی و خانواده بزرگوارشان است.

حاج اقا صحبت می کند. مجری با لحن بی ادبانه وسط حرف او سوال می پرسد؟ چرا اینجوریه؟ خودتون اشتباه نکردین؟ این مملکت ..... و خیلی دیگر

صبر می کنم.

یکی از نوه های حاج آقا وارد صحنه شده است. بدون سلام کردن از او سوال می پرسد...

نوه حاج آقا حیا می کند. سلام می کند. و اگر شما هم دیده باشید. ناراحت می شود.

به خدا بهتر است حرمت یک روحانی پیر شده در انقلاب نگه داشته شود.

بهتر است با یک دکتر بالا رتبه با احترام صحبت شود . به خدا بی حرمتی و صمیمت ظاهری و جذب مخاطب به این شکل اشکال دارد....

به کجا چنین شتابان.

۵ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ مرداد ۹۱ ، ۲۰:۱۷
بیژن لطفی
دوستانی که در سامانه عتبات دانشگاهیان ثبت نام کرده اند می توانند با مراجعه به لینک زیر از نتایج قرعه کشی مطلع شده و در صورت پذیرفته شدن ثبت نام خود را نهایی کنند.

http://81.12.13.141/bagh/

۷ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ مرداد ۹۱ ، ۱۱:۵۵
بیژن لطفی

روزهای اولی که مهندس زارع پور سکان هدایت کشتی این مرکز دولتی را به مهندس صرامی داد همه منتظر بودند تا همان رویه ادامه پیدا کند، البته فراموش نشود مهندس صرامی نیز به نظر بنده از نیروهای خدوم و ارزشی است ولی از جنبه مدیریتی قطعا شباهت های مختلفی با مهندس زارع پور داشته است که چندین سال در کنار ایشان و با عنوان جانشین مرکز فعالیت کرده است و وقتش بود تا شیوه مدیریتی مرکز تغییر کند.

این گمان در اذهان وجود داشت، تا اینکه طی مراسمی و به طور کاملا غافلگیرانه ای دکتر علیزاده سکان کشتی افتاده در دریای پر تلاطم رسانه های دیجیتال را به دست گرفت.

نبودن شناخت کافی نسبت به آقای علیزاده از جانب فعالان رسانه سبب شد تا در روزهای اول مواضع تندی نسبت به این قضیه گرفته شود. که بعدها با کارهایی که ایشان و همکارانشان در مرکز انجام دادند نشان داد او برای تصدی گری پست نیامده است بلکه آمده تا کار کند.

اولین نکاتی که در مورد ایشان گفته می شد، دوری ایشان از تغییرات گسترده و یکباره چارت مدیریتی و همچنین تقدیر از همکاران مرکز بود.

"من کارمند مرکز" نیستم ونه بوده ام و نه خواهم بود، ولی فعالیت مرکز در چند ماهه گذشته اذهان خیلی ها را همچون من نسبت به مرکز مثبت کرد.

فرهنگ سازی کار بسیار دشواری است که به سادگی ولی با ظرافت و هنرمندی می توان انجامش داد. شناخت و فهم و ابزارش دشوار و انجامش آسان است(مثلا نوشتن یک متن یا ساخت یک تیزر)

خیلی ها بخش اول را نادیده می گیرند و گمانشان کار فرهنگی فقط همان بخش دوم است و این می شود که بدون فهم درستی از فرهنگ دست به ابزار فرهنگی می برند و به جای فرهنگ سازی، فرهنگ سوزی می کنند.

فرهنگ سازی؛ تنها به معنی تولید فرهنگ نیست بلکه در اصطلاح ترویج و تبیین و حفاظت از فرهنگ نیز در این مفهوم می گنجد.

بی شک یکی از مهمترین وظایف ذاتی مرکز رسانه های دیجیتال فرهنگ سازی در حوزه رسانه های دیجیتال بوده و هست که در این چند وقت بیشتر به آن پرداخته شده است.

بیماری ها، مشکلات جسمی و روانی کاربران وسایل دیجیتالی و همچنین مخاطرات و تهدید های آنها با رشد بی رویه در جامعه رواج می یابد به نظر می رسد کسی برای هدایت و کنترل آن برنامه ای ندارد.

برای مثال استفاده بی رویه از وسایل دیجیتالی همچون موبایل و دستگاه های بازی و همچنین حضور گسترده و غیر ارادی نوجوانان و جوانان در اینترنت و به ویژه شبکه های اجتماعی کاملا مشهود بوده وهست. باید کاری می کرد.

همه این داستان از زمانی شروع شد که اولین بار از رسانه ملی تیزری مبنی بر استفاده به اندازه از اینترنت را نمایش می داد و در پایان با افتخار نام مرکز را بیان می کرد.

رسانه ملی به عنوان پر مخاطب ترین رسانه کشور محمل خوبی برای این فرهنگ سازی بود. ولی باید ابتدا فرهنگ را می شناخت بعد محصولی تولید می کرد، که به نظرم آنچه تیزرهای مرکز را از خیلی تیزرهای فرهنگی دیگر متمایز می کرد همین قسمت شناخت فرهنگ بود.

خوشحال شدیم که بعد از مدت ها رسانه ملی ما تیزری را پخش می کرد که در راستای اهداف فرهنگی ایران اسلامیان بود و خودش ضد فرهنگ نبود(در این زمینه حرف دارم).

بعضی مشکلات احتمالی کاربران رسانه های دیجیتال از قبیل: استفاده بی مورد، حضور گسترده و غیر ارادی در اینترنت، غرق شدن در دریای شبکه های اجتماعی، از دست دادن هویت شخصی، جدایی از خانواده و همسالان، مشکلات جسمی و خیلی های دیگر موضوع خوبی برای تیزرهای مرکز بوده و هست که به خوبی در تیزرها نشان داده می شود.

من تاثیر این تیزرها را در خود و اطرافیان دیده ام و به نوبه خود از دست اندکاران این برنامه ها تشکر می کنم و امیدوارم این کار همچنان ادامه پیدا کند. البته در این بین کودکان و نوجوانان به عنوان یک جامعه هدف ویژه باید دیده شوند و متناسب با سنشان مخاطب برنامه های مرکز قرار گیرند و همچنین از ابزارهای هنری دیگر نظیر پویانمایی و کلیپ و ... نیز استفاده شود.

همه اینها باعث شد که دیشب یک 1+(همان اعلام موافقت در بعضی شبکه های اجتماعی) به مرکز رسانه های دیجیتال بدهم. ولی بعدا متوجه شدم که اشتباه کردم و باید خیلی 1+ میدادم.

برای ادامه راهتان و موفقیت در اهدافتان دعا می کنم.

موفق باشید.

بیژن لطفی(ک. ا. مدیریت فرهنگی)

۸ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ تیر ۹۱ ، ۰۸:۲۷
بیژن لطفی
اخلاق ارزش است و ارزش هم بخشی از فرهنگ

پسر بچه ای تند خو در روستایی زندگی می کرد. روزی پدرش جعبه ای میخ به او داد و گفت هربار که عصبانی می شود و کنترلش را از دست می دهد باید یک میخ در حصار بکوبد. روز نخست پسر 37 میخ در حصار کوبید. اما به تدریج تعداد میخ ها در طول روز کم شدند. او دریافت که کنترل کردن عصبانیتش آسان تر از کوبیدن آن میخ ها در حصار است. در نهایت روزی فرا رسید که آن پسر اصلا عصبانی نشد. او با افتخار این موضوع را به اطلاع پدرش رساند و پدر به او گفت باید هر روزی که توانست جلوی خشم خود را بگیرد یکی از میخ های کوبیده شده در حصار را بیرون بکشد. روزها سپری شدند تا اینکه پسر همه میخ ها را از حصار بیرون آورد. پدر دست او را گرفت و به طرف حصار برد. کارت را خوب انجام داری پسرم. اما به سوراخ های حصار نگاه کن. حصار هیچوقت مثل روز اولش نخواهد شد. وقتی موقع عصبانیت چیزی می گویی، حرفهایت مثل این میخ ها شکافهایی برجای می گذارند. مهم نیست چند بار عذر خواهی کنی، چون اثر زخم همیشه باقی می ماند." مراقب حرفهایتان باشید، چون می توانند بسیار آزار دهنده باشند و اثراتشان برای سالها باقی بماند. رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمودند: کسی که مومنی را بی جهت اذیت نماید پس مانند آن است که ده مرتبه مکه معظمه و بیت المعور را خراب کرده و هزار فرشته مقرب درگاه الهی را کشته است. مستدرک الوسائل جلد 2 صفحه 103

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ تیر ۹۱ ، ۰۷:۵۳
بیژن لطفی
لینک نقشه راهیان نور شمالغرب برای دوستانی که سعادت حضور در این سرزمین های سراسر عشق و نور را دارند.

راهیان نور شمالغرب از 1 تیرماه تا پایان تیرماه ادامه دارد. جهت ثبت نام به پایگاه های بسیج و یا سایت کوله بار مراجعه بفرمایید.

ماجور باشید.

لینک نقشه:

http://www.rahianenoor.com/images/advertise/b00000013.jpg

لینک راهنمای مناطق:

http://www.rahianenoor.com/images/advertise/b00000014.jpg

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ تیر ۹۱ ، ۱۰:۴۶
بیژن لطفی
در گفت‌وگو با مدیر بنیاد ادبیات نمایشی ایران عنوان شد
بازتولید 50 متن از آثار دهه 20 و 30

خبرگزاری فارس: محمود سالاری گفت: ما یکی از کارهایی که شروع کردیم بازتولید یک سری متون است. 50 اثر از آثار گذشته، از دهه 20 و 30 را بررسی می‌کنیم و امسال این آثار را تولید مجدد می‌کنیم.

خبرگزاری فارس: بازتولید 50 متن از آثار دهه 20 و 30

به گزارش خبرگزاری فارس، ایده بنیاد ادبیات نمایشی از سال 89 در ذهن معاون هنری بود و صحبت‌هایی هم شده بود که این بنیاد راه‌اندازی شود. منتها به دلایلی به تاخیر افتاد تا اینکه در آذرماه 90 «حمید شاه‌آبادی» در گفت‌وگو با «محمود سالاری» این ایده را مطرح کرد و مقدمات کار فراهم شد. هدف هم تولید نمایشنامه ایرانی به عنوان اصل و اساس تئاتر بود. بنیاد ادبیات نمایشی مستقل و زیر نظر معاونت هنری اداره خواهد شد و تولیدات آن در دسترس مرکز هنرهای نمایشی و انجمن‌های نمایش قرار خواهد گرفت.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ خرداد ۹۱ ، ۰۸:۲۳
بیژن لطفی
آشنایی با کتاب شهید مفقودالاثر،شاهرخ ضرغام/همراه با بخشی از خاطرات

...گوینده عراق هم می گفت ما شاهرخ، جلاد حکومت ایران را کشتیم! ...اثری از پیکر شاهرخ نیافتیم . او شهید شده بود. شهید گمنام. از خدا خواسته بود همه را پاک کند. همه گذشته اش را. می خواست چیزی از او نماند. نه اسم ،نه شهرت،نه قبر و مزار و نه هیچ چیز دیگر.
کتاب «شاهرخ حر انقلاب اسلامی» به تازگی توسط گروه فرهنگی شهید ابراهیم هادی در بهار 89 منتشر شده است. این کتاب با قلمی روان و ساده به بیان خاطرات مربوط به سردار شهید مفقود الاثر، شاهرخ ضرغام از شهدای فدائیان اسلام می پردازد. گردآورندگان در مقدمه این کتاب اشاره می نمایند؛ «قصد ما بر این بود که زندگی این ره یافته وصال و این سردار بی مزار و این پهلوان شجاع را که نزدیک به سه دهه از پروازش به آسمان می گذرد، بی کم و کاست بیان کنیم.»
شاهرخ
شهید ضرغام در یکم دیماه سال27 دیده به جهان گشود و پس از سی و یک سال زندگی پر فراز و نشیب در روزهای اولیه جنگ،در جبهه دشتهای شمالی آبادان و در هفدهم آذر سال 59 به درجه رفیع شهادت نائل آمدند.
روایت زندگینامه شهید، از تحولی روحی و معنویِ شهید ضرغام در جریان حوادث قبل از انقلاب تا انقلاب اسلامی و شروع جنگ تحمیلی حکایت می کند. تحولی که ریشه در مفاهیم و معارف عمیق اسلام دارد و بازگشت به خویشتن و توبه نصوح را برای هر انسانِ طالبِ حقیقت بازگو می کند. در این رابطه در مقدمه کتاب با اشاره به آیات آخر سوره فرقان آمده است: «شاهرخ را به راستی می توان مصداقی کامل برای این آیه قرآن(کسی که توبه کند و ایمان بیاورد و کار شایسته انجام دهد، اینها کسانی هستند که خدا بدیهایشان را به خوبی تبدیل می کند) معرفی کرد. چرا که او مدتی را در جهالت سپری کرد. اما خدا خواست که او برگردد. داستان زندگی او، ماجرای حُر در کربلا را تداعی می کند.»
در زیر به خاطره مفقود شدن پیکر مطهر شهید اشاره می شود:
***
شاهرخ
شهید ضرغام قبل از دوران انقلاب
***
نیروی کمکی نیامد. توپخانه هم حمایت نکرد. همه نیروها به عقب آمدند. شب بود که به هتل رسیدیم .
آقا سید( شهید سید مجتبی هاشمی- جانشین جنگهای نامنظم) را دیدم، درد شدیدی داشت. اما تا مرا دید با لبخندی بر لب گفت: خسته نباشی دلاور، بعد مکثی کرد و با تعجب گفت: شاهرخ کو؟
بچه ها در کنار جمع شده بودند. نفس عمیقی کشیدم و چیزی نگفتم. قطرات اشک از چشمانم سرازیر شد ،سید منتظر جواب بود. این را از چهره نگرانش می فهمیدم.
کسی باور نمی کرد شاهرخ دیگر در بین ما نباشد. خیلی از بچه ها بلند بلند گریه می کردند. سید را هم برای مداوا فرستادیم بیمارستان. روز بعد یکی از دوستانم که رادیو تلویزیون عراق را زیر نظر داشت سراغ من آمد نگران و با تعجب گفت: شاهرخ شهید شده؟ گفتم چطور مگه؟ گفت: الآن عراقی ها تصویر جنازه یک شهید رو پخش کردند. بدن بی سر او پر تیر و ترکش و غرق در خون بود.
سربازان عراقی هم در کنار پیکرش از خوشحالی هلهله می کردند. گوینده عراق هم می گفت ما شاهرخ، جلاد حکومت ایران را کشتیم!
***
شاهرخ
دستگیری سران منافقین در سال 58
***
دیگر نتوانستم تحمل کنم، گریه امانم نمی داد. نمی دانستم چه کار کنم. بچه های گروه پیشرو هم مثل من بودند. انگار پدر از دست داده بودند. هیچکس نمی توانست جای خالی او را پر کند. شاهرخ خیلی خوب بچه های گروه را مدیریت می کرد و حالا!
دوستم پرسید: چرا پیکرش را نیاوردید؟ گفتم: کسی آنجا نبود. من هم نمی توانستم وزن او را تحمل کنم. عراقی ها هم خیلی نزدیک بودند.
مدتی بعد نیرو های عراقی از دشتهای اطراف آبادان عقب نشینی کردند. به همراه یکی از نیرو ها به سمت جاده خاکی رفتیم. من دقیق میدانستم که شاهرخ کجا شهید شده. سریع به آنجا رفتیم.
خاکریز نعل اسبی را پیدا کردم. نفربر سوخته هم سر جایش بود با خوشحالی شروع به جستجو کردیم. اما خبری از پیکر شاهرخ نبود. تمام آن اطراف را گشتیم. تنها چیزی که پیدا شد کاپشن شاهرخ بود. داخل همه چاله ها را گشتیم. حتی آن اطراف را کندیم ولی!
***
شاهرخ
مادر بزرگوار شهید ضرغام، که در مرداد ماه سال 88 دعوت حق را لبیک گفتند
***
دوستم گفت: شاید اشتباه می کنی، گفتم نه، من مطمئنم. دقیقاً همینجا بود. بعد با دست اشاره کردم و گفتم. آنطرف هم سنگر بعدی بود که یک نفر در آنجا شهید شد. به سراغ آن سنگر رفتیم. پیکر آرپی جی زن شهید، داخل سنگر بود .
پس از کلی جستجو خسته شدیم و در گوشه ای نشستیم . یادش از ذهنم خارج نمی شد.
فراموش نمی کنم یکبار خیلی جدی برای ما صحبت کرد. می گفت: اگر فکر آدم درست بشه ،رفتارش هم درست می شه. بعد هم از گذشته خودش گفت ،از اینکه امام چگونه با قدرت ایمان ،فکر امثال او را درست کرده و در نتیجه رفتارشان تغییر کرده .
***
شاهرخ
***
اثری از پیکر شاهرخ نیافتیم . او شهید شده بود. شهید گمنام. از خدا خواسته بود همه را پاک کند. همه گذشته اش را. می خواست چیزی از او نماند. نه اسم ،نه شهرت،نه قبر و مزار و نه هیچ چیز دیگر. اما یاد او زنده است. یاد او نه فقط در دل دوستان ،بلکه در قلوب تمامی ایرانیان زنده است. او مزار دارد. مزار او به وسعت همه خاکهای سرزمین ایران است.
او مرد میدان عمل بود .او سرباز اسلام بود . او مرید مام بود .شاهرخ مطیع بی چون و چرای ولایت بود و اینان تا ابد زنده اند.

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ خرداد ۹۱ ، ۱۲:۳۸
بیژن لطفی
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۱ ارديبهشت ۹۱ ، ۱۸:۵۹
بیژن لطفی
بهره گیری و استفاده از مدیران مجرب در دستگاه های فرهنگی همواره آرزوی دیرینه مان(مثلا فرهنگی ها) بوده است. گاه دیده ایم که فرد محترمی را به کرسی هدایت فرهنگ می نشانند که هیچ فهم صحیحی از فرهنگ ندارد و چنانچه از آن تعریف فرهنگ را بپرسی بی شک در ادای پاسخ خواهد ماند.

ولی در این بین هستند اشخاصی که به سبب تحصیلات عالیه خود و تجربه چندین ساله خود می توانند به شایستگی و به نحو شایسته مجموعه تحت امر خود را هدایت کنند.

یکی از این مجموعه ها بنیاد ادبیات داستانی بود که به رغم مشکلاتی که برای مجوز و ادامه فعالیتش بعد از رفتن دکتر پرویز از معاونت فرهنگی ارشاد به وجود آمد، بیکار ننشست و تا آنجا که می شد با برنامه های زود بازده فعالیت خود را ادامه داد.چه همایش ها چه نمایشگاه ها چه کتاب ها چه تقدیرها و...

محمود سالاری مدیر عامل فهیم این بنیاد به سبب پایدار بودن بنیاد و عدم انحلال آن به صورت سلیقه ای پای رسانه ها را به میان آورد و این شد که وزیر محترم جدید(جناب حسینی) در مصاحبه ای حمایت بی حد خود از این بنیاد را اعلام کرد تا کسی دیگر به خود اجازه اظهارات مشابه را ندهد.

بالاخره بعد از ماه ها آقای حسنی آمد و آقای سالاری رفت.

با تمام احترامی که برای آقای حسنی(واقعا ایشان شایسته تقدیرند ولی بحث چیز دیگری است) دارم و از اقدامات ایشان تشکر می کنم ولی رفتن محمود سالاری از این بنیاد به نفع نویسندگان تمام نمی شد.

به چند دلیل:

1.برنامه های نیمه تمام و بعضا هنوز آغاز نشده که دلیلش تنها گیر مجوز در مراحل پایانی بود

2. ارتباط عمیق و صمیمانه ای که میان نویسندگان(داستان نویسان) با آقای سالاری وجود داشت و دارد

3. مدارک و مدارج مرتبط ایشان با حوزه ادبیات که در مدیران خیلی مراکز کمتر دیده می شود

4. سابقه طولانی و موفق ایشان در فعالیت های فرهنگی

5. شناخت حوزه و ظرفیت های موجود ادبیات داستانی

6. موفقیت به دست آمده درحدود دو سال سکانداری ایشان بر بنیاد که از لبخند های نویسندگان در نمایشگاه کتاب 87و88 فهمیده می شد

و...

که بهتر است پاره ای از آنها گفته نشود تا موجب آزردگی خاطر بعضی نگردد.

بالاخره ایشان از بنیاد ادبیات داستانی رفتند و این موهبتی بود که از آن دوستان(مخاطب خاص) سلب شد.

همه اینها را گفتم تا به اینجا برسم.

چندروز پیش خبری را در رسانه ها دیدم که شاید از خبر مدیر کلی خودم خیلی بیشتر خوشحالم کرد.

محمود سالاری مدیر بنیاد ادبیات نمایشی شد.

با خودم گفتم مگر ما امثال محمود سالاری چندتا داریم که باید از جایگاه خود دور باشند.

اول گفتم خیلی کم ... خیلی کم

بعدش گفتم نه...

چه بسیار متخصصان و کاردان هایی که به دلایلی ... از جایگاه خود به دور افتاده اند.

شاید اینجا رسم این است که اگر می خواهی بمانی باید خط فکری ات را به سمت مدیر بالادستی عوض کنی.

ولی خوشحالم که بعضی هنوز همچون صفارها، پرویز ها و سالاری ها بر اعتقاداتشان (موضوع خاص) پایبندند.

درود بر مسئولان ولایی...

صفار هرندی یادمان نخواهد رفت چرا از وزارتخانه رفتی...

دکتر برخورد غیر فرهنگی که با شما شد را پای بی تجربگی بگذارید نه بی فرهنگی بعضی(مخاطب خاص)

آقای سالاری یادم نمی رود برای افراشته بودن پرچم بنیاد چقدر خون دل خوردی و حالا بعضی بیلان کاری ارائه می دهند و گزارش و خبر و ...

کمترین شاگرد شما

لطفی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ ارديبهشت ۹۱ ، ۰۹:۵۴
بیژن لطفی