حرف هایی بر ای نشنیدن

فرهنگ را بشناسیم، فرهنگ را دوست داشته باشیم

حرف هایی بر ای نشنیدن

فرهنگ را بشناسیم، فرهنگ را دوست داشته باشیم

حرف هایی بر ای نشنیدن
پیام های کوتاه
آخرین نظرات

۵۵ مطلب با موضوع «دردودل» ثبت شده است


هنگ با شکوه یا همان فرهنگ نمیدانم چه گناهی کرده است که اینگونه مورد تحلیل و بررسی امثال من ها بیافتد.

کسی هم نیست بیاید بگوید آقا دست نگه دار اینقدر بی مهابا نتاز مگر نمی بینی بخشی از فرهنگ را زیر پای خود و بخش دیگر را جا گذاشته ای.

وارد شدم.

مجموعه اینجا از مجموعه آنجا بزرگتر است.

رییس این مجموعه از رییس آن مجموعه بزرگتر است البته از نظر جایگاهی.

ولی مدیران آن مجموعه مدیران این مجموعه را به حساب نمی آورند.

در ظاهر بسیار انسان های متشخصی هستند ولی در باطن فقط شیفته قدرت و دستور دادن.

دعا کنیم خدا مارا به آن روز نیاندازد.


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ بهمن ۹۰ ، ۱۶:۱۷
بیژن لطفی
بزارین الان نگم که می خوایم چه کار بکنیم یه کمی جلو بریم بعد بگیم ولی واقعا باید یه کاری کرد یه کاری که اثر داشته باشه کلونی نباشه جامعه ای باشه مخاطبش همه باشن
حرکت رو در سطح جامعه هدایت کنه
 یه انقلاب
 من می خوام انقلاب کنم
 اون چیزی که خیلی اسمشو دارن ولی هیچ کاری نمی کنن
 انقلاب فرهنگی
 واقعا اگه انقلاب نکنیم به همون سرعتی که مردم نظام اسلامی رو اوردن .....
از ما گفتن
استراتژیست نیستم ولی میدونم که این مردمن که حکومت ها رو نگه می دارن
 برای همین به نظرم باید یه مقدار در جایگاه مردم در مملکت کنونی تامل کرد.
اصلا درست نیست که سال ها حکومت در دست چندتا خانواده قرار گرفته و بمونه باید تغییر کرد
نه با کروبی نه با موسوی نه با احمدی نژاد
برای رفع ابهامات
ونه قالیباف
بلکه به هدایت رهبری
 راه را گم نکنیم
چند سال است که اذن جهاد از طرف ایشان صادر شده است
ولی جبهه ها خالی است
آی رستم
آی تهمینه
آی با غیرتان مرد و با عفتان زن
کجایید که ببینید چگونه فرهنگ این مملکت بازی اسفندیارها شده و با آن برای خود نام و نشان می سازند
ما برای راهمان یار می خواهیم
یار می خواهیم
اگر هستید
یا علی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ بهمن ۹۰ ، ۱۲:۲۵
بیژن لطفی


هر کس برای غیر سربازی اینجا اومده خوب می دونه که ...
اینجا ما برای سربازی دور هم جمع شدیم
 هر سربازی دو وظیفه داره
1. با موضوعات و روش های دفاعی آشنا بشه برای مواقع ضروری
2. با توانایی ها و انجام درست وظایف خودش نقش آفرینی کنه
توی نشریات هم همینه
ما می خواییم اول آموزش دیده و ورزیده بشیم برای مقابله با حمله دشمن و از طرفی بجنگیم و نقش خودمون رو در این صنه به احسن انجام دهیم
برای این مسئله ابتدا باید دو سیستم را طراحی کنیم
1. سیستم آموزشی
 2. سیستم جهادی
اولی رو در فرصت مناسب و با حضور مسئول محترمش شرح خواهیم داد ولی قسمت دوم ،
جهادی همون بود که با منحل کردن جهاد سازندگی به خاک سپرده شد بعضی ها شعار دادن ولی 3000 میلیاردی شدند
جهاد در اسلام یعنی همه چیز البته در راه خدا ما برای پیاده کردن درست اسلام باید جهاد کنیم
ما عزممان را برای جهاد در سنگر نشریات جزم کرده ایم
ییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییار می خواهیم
در همه زمینه ها
 متخصص می خواهیم
قلم به دست(اسلحه به دست)
مدیر می خواهیم
فرمانده می خواهیم
کسی هست یاری کند؟

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ بهمن ۹۰ ، ۱۲:۲۳
بیژن لطفی
تا حالا یه نگاه به صفحه گوگل کردین وقتی خدا رو به انگلیسی جستجو (سرچ) می کنی ؟
دیگه از کارای تکراری و موازی رفتن خسته شدم
 آخه این دکترین جنگ نرم چه کار می کنن
 چرا جامعه هدف فراموش شده
 نه برنامه داریم نه هیچی
 هی سایت تولید می کنیم و هیشکی نمی یاد یه نگاهی بش بندازه
 ظرفیت هارو بسنجیم کمبود ها داشته ها ابزار ها و ...
بدونیم می خوایم کجا رو هدف بگیریم یا داریم از کجا می خوریم
خودمون مهره بازی به نفع حریفمون نشیم
یه کم دانش خودمون رو ببریم بالا
بسه دیگه ..
اه

یکی یه کمکی بکنه

یکمی کار کارشناسی

دلالی فرهنگی را کنار بگذاریم

کمی به عاقبتمان فکر کنیم

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ بهمن ۹۰ ، ۱۲:۲۱
بیژن لطفی

دیروز توی مترو منتظر قطار بودم که به ذهنم خظور کرد با موبایلم یه پیام برای یکی از دوستان بفرستم ولی قطار رسید و همه اطرافیان به صورت عجیبی به سمت درب های قطار هجوم آوردند. صحنه بسیار تکان دهنده بود. باور کنید شایسته چنین حرکتی الفاظ زشتی است که ما از بیان آن خودداری می کنیم.

بالاخره درب باز شد تعداد زیادی از مسافرین که می خواستند خارج شوند. فقط کار به درگیری بدنی کشیده نشد که آنهم به صورت فشارهای استخوان آرنج در پهلوی هم نمود پیدا می کرد . از داخلی ها که می خواستند پیاده شوند از بیرونی ها که می خواستند داخل شوند. به هر زحمتی بود یکی یکی از لای جمعیت آنهایی که می خواستند پیاده شوند پیاده شدند ولی قسمت اصلی داستان مانده بود آنهم سوار شدن مسافرین بود.

خانمی با بچه خود در سمت راست درب مورد نظر وسط مردان نامحرم ایستاده بود و اصلا خم به ابرو نمی آورد. از روزنه ایجاد شده در جمعیت افراد سوار شدند در هم فشرده شدند تا حدی که من گمان نمی کردم بتوانم سوار بشوم.

سکانس یکی به آخر مانده: آن خانم و دخترش ،من و یک مرد تنومند دیگر بیرون ایستاده بودیم و نا امید از اینکه جایی برای سوار شدن ما باشد.

ناگهان آن خانم محترم با پهلوی سمت چپ خود به سمت جمعیت رفت و شکاف عظیمی در میان آن مردان ایجاد کرد تا آنجا که خودش و دخحترش سوار شدند، مرد تنومند سوار شد، دو نفر جوان دانشجو مانند سوار شدند و من هم توانستم در قسمت چسبیده به درب قطار بایستم.

دیالوگ خانم محترم: ما فقط دو ایستگاه می خوایم بریم. الان پیاده می شیم.

و مردم که بعضی بهت زده و بعضی مسخره کنان این حرکت عجیب را تحلیل می کردند.

از که به که شکایت کنم.

عل سام

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ بهمن ۹۰ ، ۱۲:۱۱
بیژن لطفی