حرف هایی بر ای نشنیدن

فرهنگ را بشناسیم، فرهنگ را دوست داشته باشیم

حرف هایی بر ای نشنیدن

فرهنگ را بشناسیم، فرهنگ را دوست داشته باشیم

حرف هایی بر ای نشنیدن
پیام های کوتاه
آخرین نظرات

۵۵ مطلب با موضوع «دردودل» ثبت شده است

فعلا یک سبد تمشک طلایی برای بخش "تولید ملی" نمایشگاه بین المللی قرآن تهران

بعد از سپری شدن روزهایی از ماه مبارک رمضان بالاخره تصمیم گرفتیم به همراه خانواده بازدیدی از نمایشگاه قرآن امسال داشته باشیم. نمایشگاهی که شاید اگر روزی متولی بودنش را به من پیشنهاد دهند، بنیانش را عوض خواهم کرد.

از  خروجی متروی شهید بهشتی تا ... بوی سیر ترشی و زیتون و هزار قلم خوراکی بو دار پیچیده شده است و فضا را عطرآگین کرده بود تا آنجا که رمضان را به خوبی می شد حس کرد.

کمی بالاتر هم طبق معمول همه نمایشگاه ها البته اگر بعضی بفهمند این نمایشگاه کمی با همه نمایشگاه ها فرق دارد، فروشگاه های آب معدنی و ... که فروشنده های آنها با اشکال مختلف و رنگ های متنوع مشغول فروش هستند. خدا شاهد است یکی از فروشنده ها به حدی بی حجاب و بد حجاب و ..... بود که اگر کمی از ایمان باقی مانده بود اجازه عبور از آن قسمت را نمیداد چه برسد به خرید از آن.

می خواستم عکس بگیریم وجدانم نگذاشت.

البته حرف من این نیست، مشکل جای دیگری است. مشکل بخش هایی از نمایشگاه است که با مبالغ هنگفت و عجیب و غریب قرارداد می شوند و خالی از هرگونه مفهوم و قالب هنری، فرهنگی ایجاد می شوند.

غرفه ویژه تولید ملی.

نمی دانم چرا ما به جای اینکه در راستای فرمایشات حضرت آقا حرکت کنیم، فقط به دنبال نمایشگاه زدن و بنر زدنو و سرو صدا در آوردنیم.

شاید حرف ایشان را نمی فهمیم.

اما آقا بگذارید من از غرفه ای که با عنوان تولید ملی در نمایشگاه قرآن دایر شده است برایتان گزارش بدهم.

 

توی این غرفه همه چی داره

ماکت کاغذی یخچال،گاز،ماشین لباسشویی،آپارتمان، دمپایی پاره، قوری شکسته، سماور کهنه و .... به بدترین شکل ممکن و بی هنرانه ترین انتخاب قالب.

همه در کنار هم ریخته شده اند که ذهن یک آدم معمولی و شاید ضعیفی مثل من هیچ چیز از آنم در نمی آورد.

بعد چندتا صندلی و چندتا تابلو

بسیار نمایشگاه خوبی است برای ....

بگذارید نگویم.

 

این ها همان بخش آپارتمان تولید ملی بود که عرض کردم.

بعد از نماشگاه هم به عنوان غرفه برتر معرفی می شود جایزه می گیرد و دست میزنند و ...

تورا به خدا اگر حلال و حرام سرمان نمی شود لااقل کمی به فکر مخاطب بیگناه باشیم.

ابعاد نمایشگاه را کوچک تر کنیم و محتوا را قوی تر کنیم.

کدام فکر ناقص پشت چنین کارهای فرهنگی است که موجبات تمسخر یک حرکت بزرگ فرهنگی نظیر نماشگاه قرآن را ایجاد می کند.

تو را به خدا جلوی این کارها را بگیرید.

ما در مقابل وقت مردم مسئولیم.

۶ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ مرداد ۹۱ ، ۰۰:۴۸
بیژن لطفی
وقتی این عکس رو دیدم واقعا ناراحت شدم

تورا به خدا این کارها را نکنید

مگر چفیه نماد دفاع مقدس و مقاومت و شهادت نیست. 

آخر شان چفیه این است که به جای ربان استفاده شود ؟

این چه کار فرهنگی است.

مگر می شود از هر چیزی در هر جایی استفاده کرد؟

قضاوت با مردم.

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ تیر ۹۱ ، ۱۹:۳۷
بیژن لطفی
برای معرفی فرهنگ (به قول خودشان) ایرانی اسلامی برنامه می سازند.

تمام بازیگران دعوتند.

همان هایی که وقتی جدای دوربین صدا و سیما یافتشان می کنید اگر کمی تعصب دینی و غیرت ایرانی داشته باشید، با خجالت سرتان را پایین می اندازید تا مبادا وجودتان از حیث شکل و شمایلی که برای خودشان ساخته اند مکدر گردد.

بعضی هاشان هم شاید خوب باشند.(خدا می داند)

من که در مقام قضاوت افراد نیستم و لی عکس ها و بعضا در خیابان های تهران می توان آنها را یافت.که ظاهرشان خود گویای حقیقت این ماجرا است.

مجری جوان با جوانی دیگر همراه با خانم ها و دختران و بازیگران (که انگار همه با هم فامیل و برادر خواهرند) خیلی خیلی دوستانه و بدون هیچ ..... با هم خوش و بش می کنند. از موضوعات خصوصی و خانوادگی و .. می گویند و به مخاطب نشان می دهند که چگونه در سطح جامعه باید با هم معاشرت داشته باشند.

این برنامه فرهنگ ساز و به بیان بنده فرهنگ سوز نشان می دهد که چگونه می توان به دور از هرگونه تعلقات دینی با دختران و زنان راحت و بی پرده صحبت کرد و خندید و گل گفت و سنبل تحویل گرفت.

حدیث پیامبر در خصوص شوخی و خنده با نامحرمان هم در اینجا ورود ندارد. نه اینجا در هیچ کجا ورودی ندارد. وقتی معیار شخص باشد و دین و فرهنگ به کلی فراموش شود. همین می شود.

وقتی صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران به مجری های خود اجازه هر کاری را می دهد، همین می شود.

وقتی خانم فلانی در اجرای خود ادا و حرکات عجیب دخترانه و لوس مابانه خود را در می آورد. و وقتی نسل جدید کودکان این ملت با ناز و عشوه ....... برنامه ها و مجری های تلویزیونی همراه می شود.... چه باید کرد.

هر کس کار خود را می کند.

فقط مخاطب باشد. محتوای برنامه مهم نیست.

به کجا چنین شتابان؟

به رسانه های خارجی و دشمن مدارانه که امیدی نمی توان داشت به رسانه ملی هم امیدی نداشته باشیم؟

ارتباط انسانی بین دو نفر هیچگاه زشت شناخته نخواهد شد تا آن زمانی که بحث رنگ و بوی دوستی و رفاقتانه به خود بگیرد.

نکنید این کار را. جوانان ما حیا را می فهمند و با عفت را خوب می شناسند.

غیرت درون مایه تمام جوانان این مرز وبوم است.

آنها را کمرنگ نکنید.

وقتی مجری مرد با بازیگر زن غریبه راحت و دوستانه در رسانه ملی صحبت می کند برای مخاطب عادی می شود و اگر روزی یکی از بستگانش را در این حال دید، خیلی راحت از کنارش می گذرد و بعد... خودش.

این جوی آبی که شما باز کرده اید سیل می شود، سیل...

خداوند هدایتمان کند.

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ تیر ۹۱ ، ۰۸:۲۵
بیژن لطفی
واقعا چه اتفاقی در دستگاه های متولی فرهنگ(صاحبان فرهنگ) می افته...؟

همین کارارو می کنن وضعیت فرهنگ این طوری شده.

**************************************************************

این پست به دلیل توصیه های یکی از همکلاسی ها تا اطلاع ثانوی برداشته می شود...

اینکه الان قدرت در دست ما نیست نباید دلیل تخریب مدیران کنونی باشیم.

بالاخره هر آمدنی رفتنی دارد.

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ تیر ۹۱ ، ۱۵:۱۷
بیژن لطفی

این حرفها که می زنم معنیش این نیست که من بلدم یا خوبم، بلکه دردی است که بر سینه ام نشسته است و امانم را بریده است.

خواهشی دارم.

از همه دوستان و آشنایان و بعضا همکاران؛ (به زبان التماس) تو را به به خدا کار فرهنگی نکنید.

شاید در نگاه اول مضحک باشد ولی اگر کمی بیاندیشیم گریه همه مان را در خواهد آورد.

بهتر نیست در مملکت اسلامی به جای پرداختن به کارهای فرهنگی و تبلیغی رو بیاوریم به خودسازی و تذهیب نفس....(بعضیا)

بهتر نیست به جای نوشتن طرح های میلیاردی و بردن سودهای میلیونی قدری به فکر آخرتمان باشیم.

حاج فلان که بعضی تو را پرچم دار عملیات فرهنگی کشور می دانند. به کجا چنین شتابان.

با پول پخش کنی دردی از مردم ما دوا نمی شود که هیچ دردی هم اضافه می شود. آن چهارتا جوانی که می خواستند برای رضای خدا کار اثر گذار کنند از دست می روند و بازرگان می شوند.

جلسه پشت جلسه که فعالان فرهنگی بیایند و طرح بدهند برویم انجام بدهیم و پولش هم به حمد خدا نقد است... این چه ادبیات زشتی برای کار کردن است.

به خدا راه را گم کرده ایم.

می پرسی چرا آقایان فلان ارگان همه قلمبه شده اند؟

پاسخ می دهند از بس برنج تایلندی خوردند...

حالا هم اینقدر پول بادآورده در نیاورید که این بچه ها با باد پر بشوند بگذارید کمی نوآوری کنند. کورشان نکنید.

آقای هالیود با نامردی تمام ریشه عفت و حیا و خانواده را در دنیا به آرامی می خشکاند. بعد ما با چهارتا پوستر جهت دار غیر حرفه ای و غیر اصولی می خواهیم مقابل عملیات فرهنگی آنها بایستیم.

به خدا این جنگ با دفاع مقدس فرق می کند.

من منکر نیت خالص نیستم ولی در جنگ ما هم نیت خالص داشتیم و هم نبوغ نظامی که هیچ کس منکر آن نیست.

ولی در جنگ فرهنگی، شده ایم نوشخوار کننده آنچه در بیست سال پیش دشمنانمان داشته اند.

کمی فکر هم خوب است.

بعضی حرفها را نمی شود زد. ولی تو را به خدا ببینید بر سر طرح های کلان فرهنگی کشور چه آمد.

من هم مقصرم شما هم مقصرید همه مان مقصریم ...ولی چون طاقتم سر آمد رها کردم. تنهایی نمی توان مبارزه کرد.

هیچکس از 3000 میلیارد طرح تحول اجتماعی سخنی به میان نیاورد و نمی آورد چرا؟

هیچکس نگفت مجموعه های فرهنگی که با پول بیت المال با عنوان سرمایه گذاری فرهنگی ایجاد شد چگونه کارایی اش را تغییر داد و برای شخص و اشخاص پول های کلان آورد.

درد من یکی دو تا نیست.

حاج فلان

از شما انتظار ندارم...

موازی کاری تا کی.

کار تکراری تا کی

بروشور 6 لت روی کاغذ 200 گرم تا کی؟

زندگینامه شهید به صورتی تکراری تا کی؟

رفتار شهدا چه شد؟

وصیت نامه چه شد؟

منش چه شد؟

هرمجموعه ای خودش وظایفی دارد. نمی گذاریم خودش انجام بدهد که نمی توانند بکنند.

خوب ما برویم کمک آنها نه اینکه بشوم رقیب و نظیر آنها

به خدا اگر این روش فرماندهان دفاع مقدس بوده باشد.

حیف که بعضی حرفا دشمن شاد می کند وگرنه می دانستم چگونه حرف بزنم که عالمی خبر دار بشوند. ولی اینجا صرفا دردودلی کوتاه است. خدا کند روزی کاسه صبرم لبریز از بعضی مدعیان بی خودی نشود که آنروز با ذکر سند و تاریخ گندها و مسخره بازی های خیلی را خاطره وار خواهم نوشت.

من مدیر شبکه عرضه/ او مشاور وزیر... / رییسم .............

اتاق من / دور یک میز بزرگ.

من: ما برای هدیه روز مادر بهترین جنس چادر را وارد می کنیم.

مشاور: ما می خواهیم

من:هر قواره می شود 55 هزار تومان خالص

مشاور: حق من چه می شود

من : حق شما؟

مشاور: من باید وزیر را قانع کنم که خرید صد میلییونی کند.

من : خوب اگر درست است وظیفه ات این است

مشاور: نمی دانم . من روی هر چادر 10 درصد می خوام

من: ما یک تشکیلات نیمه دولتی محسوب می شویم/ سود دهی نداریم

مشاور:خبر بدهید.......

اتاق رییس...

من : وزارت .... چادر می خواد ولی مشاورش می گه منم سهم می خوام

رییس : اشکال نداره اینا طبیعه شما در طرح هات همیشه 10 درصد برای چنین موقع هایی بزار اگر گرفتند بده اگرم نه خوب بزار توی صندوق خودمان.

من:کاغذ داری

رییس: می خوای گزارش بدی

من: نه ...

یک خط نوشتم: اینجانب .... به دلیل عدم آشنایی با کار عرضه از سمت خود استعفا می دهم

و همان روز خداحافظی کردم

سود کردم.

و الان در بهترین جایی که از نظر اداری می توان کار کرد مشغول فعالیتم.

(کمی آرام شدم)

و خدا آگاه است...

۶ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ تیر ۹۱ ، ۰۹:۳۵
بیژن لطفی

اندر حکایت توقف ثبت نام مسکن مهر پردیس...

در تاریخ 9 خرداد بود که مدیر عامل شهر پردیس اعلام کرد و همه خبرگزاری ها آن را رسانه ای کردند: 

(مهدی هدایت در نشست خبری در خصوص آغاز ثبت نام مسکن مهر در شهر جدید پردیس اظهار داشت: مرحله اول ثبت نام مسکن مهر در سال جدید از 16 خرداد آغاز می‌شود و در فاز اول ساخت 80 هزار واحد در فروردین ماه امسال شروع شده است. در مرحله اول 40 هزار واحد را ثبت نام خواهیم کرد)

متوجه شدیم تا 23 خرداد تعداد 30 هزار نفر ثبت نام کرده اند. خیلی به امید اینکه تا 40 هزار نفر ثبت نام می شوند و از طرفی تا 16 تیر مهلت دارند. برای ثبت نام مراجعه کردند.

امروز 24 خرداد ماه(با زمانش مشکلی نیست) ساعت 11 وقتی شما به ادارات پست مراجعه می کردید در خصوص مسکن مهر ، چشمان شما را هدایت می کرد به سمت کاغذی که در آن نوشته بود:

خطا در ورود اطلاعات؛ سقف 35000 نفر تکمیل شده است...

نمی دانم چرا همیشه در کشور ما میزان داشته ها با واگذاری ها یکی نمی شود.

*نمی دانم چرا 3000 میلیارد پول مردم پرواز می کند و بعضی با افتخار لبخند می زنند و از خوبی هاشان می گویند.*

نمی دانم چرا شهردار پردیس می گوید 40 هزار واحد ثبت نام می کنیم و یهو در روز 24 خرداد این عدد می شود 35 هزار تا... کجا می رود؟ چه می شود؟

نمی دانم چرا بیمه دولتی ایران اختلاس می کند و ... (اونا هیچی نمی گن)

؟؟؟

نمی دانم چرا از هیچکس حرفی راجع به معاون اول نمی زند

و هزاران نمی دانم دیگر.

به خدا در پیشگاه خدا مسئولیم.


۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ خرداد ۹۱ ، ۰۹:۱۰
بیژن لطفی
من به همه شما بدهکارم

کاش می توانستم لااقل به اندازه یک لبخند لحظه ای از زندگی تان را زیبا کنم

حیف نه طنازم نه هنرمند

حلالم کنید...

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ خرداد ۹۱ ، ۱۸:۱۲
بیژن لطفی
رفتم دومتر پلات لمینیت بزنم. آقای فروشنده می گه متری 20 هزار تومن

رفتم یه مغازه دیگه 

می گم آقا پلات لمینیت متری چنده می گه متری 25 هزار تومن

همینطور سه چهار تا مغازرو رفتم 

همه همینطوری قیمت دادند

زنگ زدم به یه آشنا می گم: پلات می خوام

می گه متری 9 هزار تومن

خوشحال شدم گفتم دیدی همه گرون فروش نیستن

بعدش می گم یه طرح 2 در 1 متره پلات لمینیت چند می شه؟

می گه 40 هزار تومن فقط

پول پلات جدا

پول لمینیت جدا

این فقطش منو کشته...

اصلا بی خیال شدم نزدم...

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ خرداد ۹۱ ، ۱۴:۱۶
بیژن لطفی
خدا می داند هدف طعنه زدن نیست ...

صدایمان نمی رسد. می گوییم اگر کسی صدایش می رسد بگوید.

www.adabiatdastani.ir

این سایت یک بنیاد در حد ملی ملی است 
سایتی که اگر ببینید خودتان قضاوت می کنید محتوایش چقدر برای فرهنگیان عزیز و داستان نویسان ارزشمند است ولی متاسفانه به هر دلیلی از بهمن ماه تا کنون کسی سری به آن نمی زنید
نه اینکه بازدیدکننده نداشته باشد
اتفاقا بازدیدکننده دارد ولی به روز نمی شود
در این جهاد سایبری ما نه تنها سنگر نمی سازیم بلکه سنگر ها را خراب می کنیم
یکی به داد این سنگر سایبری فرهنگی برسد.
(مخاطب خاص)
۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ خرداد ۹۱ ، ۲۱:۳۷
بیژن لطفی
مرحوم حاج اسماعیل دولابی از علمای برجسته و از بزرگان اهل معرفت، درخصوص انتظار فرج تمثیل زیبائی دارند که نقل آن آموزنده است.
آن مرحوم می فرمایند:پدری چهار تا بچه را گذاشت توی اتاق و گفت این‌جا‌ را مرتب کنید تا من برگردم
خودش هم رفت پشت پرده. از آن‌جا نگاه می‌کرد می‌دید کی چه کار می‌کند، می‌نوشت توی یک کاغذی که بعد حساب و کتاب کند

...

یکی از بچه‌ها که گیج بود، حرف پدر یادش رفت. سرش گرم شد به بازی. یادش رفت که آقاش گفته خانه را مرتب کنید
یکی از بچه‌ها که شرور بود شروع کرد خانه را به هم ریختن و داد و فریاد که من نمی‌گذارم کسی این‌جا را مرتب کند
یکی که خنگ بود، ترسید. نشست وسط و شروع کرد گریه و جیغ و داد که آقا بیا، بیا ببین این نمی‌گذارد، مرتب کنیم
اما آنکه زرنگ بود، نگاه کرد، رد تن آقاش را دید از پشت پرده. تند و تند مرتب می‌کرد همه‌جا را
می‌دانست آقاش دارد توی کاغذ می‌نویسد
هی نگاه می‌کرد سمت پرده و می‌خندید. دلش هم تنگ نمی‌شد. می‌دانست که آقاش همین ‌جاست
توی دلش هم گاهی می‌گفت اگر یک دقیقه دیر‌تر بیاید باز من کارهای بهتر می‌کنم
آن بچه‌ شرور همه جا را هی می‌ریخت به هم، هی می‌دید این خوشحال است، ناراحت نمی‌شود
وقتی همه جا را ریخت به هم، آن وقت آقا آمد
ما که خنگ بودیم، گریه و زاری کرده بودیم، چیزی گیرمان نیامد. او که زرنگ بود و خندیده بود، کلی چیز گیرش آمد
زرنگ باش. خنگ نباش. گیج نباش
شرور که نیستی الحمدلله. گیج و خنگ هم نباش
نگاه کن پشت پرده رد آقا را ببین و کار خوب کن
خانه را مرتب کن، تا آقا بیاید

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ خرداد ۹۱ ، ۰۹:۴۸
بیژن لطفی