این جمعه هم دیر است آقا جان
پ ن: این شعر را برای نیمه شعبان می خواستم بنویسم حال و هوایش انتظاری شد. خوشحال می شوم اگر نقد و نظری باشد.
آقا حسابش رفت از دستم
از آن زمانی که تو می رفتی
یک آسمان پشت نگاهت بود
اما تو از بیراهه می رفتی
من عهد کردم با شما آقا
تا در غیابت لب فرو بندم
اما ببین از درد دوریت
کارم گذشت از گریه می خندم
شادم که روزی باز می آیی
از سرزمینی که خدا دارد
این جمله را صد بار می گویم
شاهست هر عبدی تو را دارد
شیرین تر از هر روز امروزم
روزی که میلاد امامم هست
چون می رسد بویت زدور آقا
تلخی دنیا هم به کامم هست
یک آسمان، یک جام، یک دنیا
تنها به دنبال دوتا دست است
وقتی که بر کعبه بکوبی دست
آن لحظه حتی ساغرم مست است
دست دگر خونخواه ارباب است
مردی که روزی سخت تنها شد
اما خدا را شکر چون امشب
صدها هزاران یار پیدا شد
امشب چنان مدهوش این بزمم
کز چانه ام پیمانه می ریزد
از آسمان هردوتا چشمم
از شوق تو دردانه میریزد
با دست با دل با لبم خواندم
من بی شما دنیا نمی خواهم
پایین تر از پایین پایینم
من بی شما بالا نمی خواهم
این روزها دنیا عجب تنگ است
تاریک مثل شام بی مهتاب
خورشید رفت از آسمان و ما
بی سایه در این کوچه ها بی تاب
شادم ولی در قلب من خورشید
پنهان شده در ابر آن بالا
آقا تمام حرف ما این است
این ماه یا این سال نه.... آقا
آقا به جان مادرت زهرا
بر مردی و عشق علی مولا
این جمعه هم دیر است آقا جان
آقا بیا...آقا بیا ... حالا...
آفرین بر شما
به اشک دیده نوشتم هزار نامه برایت
مگر که نامه بیچارگان جواب ندارد
اللهم عجل لولیک الفرج