تا کی فرهنگ را نفهمیم
نوشتن مستقیم توی وبلاگ شبیه صحبت کردن فی البداهه است. از طرفی خوب است و از طرفی حساس. اول اینکه داشته های ذهنی خودت را می توانی محک بزنی و دوم اینکه هر لحظه امکان دارد با تپق نابهنگام اصل های علمی و دینی را زیر سوال ببری.
تریبون ما شده همین صفحه وبلاگمان که بعضی وقت ها حرف هایمان و بعضی وقت ها نقدهایمان را در آن می نویسیم.
شما هم که قدم رنجه می نمایید و لحظاتی را در اینجا سپری می کنید مایه افتخار و مباهات ما هستید.
خلاصه کنم.
مانده ام میان دو جماعت...
نه استدلال این ها را می توانم قبول کنم و نه استقرای آنها را می فهمم.
یکی دین را برای خود علم و پرچم می کند و زیر سایه آن هر چه می خواهد بر سر مردم می آورد و آن یکی هم حاضر نمی شود در گرمای 50 درجه تابستان زیر سایه دین بنشیند.
همه هم خودشان را و شاید بهتر بگویم خودمان را اعلم العالمین می دانیم و برای خود نظرات شاز و نو داریم.
یکی به ظاهر دین، خود را در می آورد و خلوت آنچنان می شود و دیگری ظاهرش را از دین دور می کند که مبادا هم شکل متظاهر شود.
تراشیدن ریش حرام مطلق می شود و نیمی از مردان جامعه حرام کار.
دروغ یا همان دشمنی با خدا با قیدی به نام مصلحت آزاد می شود و هر کس هر جا گرفتار می شود به مصلحت روی می آورد
لباس اعتدال لباس املان خوانده می شود و لباس حیا ندیده را شیک و برازنده
اگر جوانی شلوار فاق کوتاه نپوشد باید آماده طعنه و تمسخرهای هم کلاسی هایش باشد.
اسم چادر را نیاور....
از اینکه همه را پشت سر هم می گویم معذورم. به همین ترتیب به ذهنم خطور می کند.
روحانیون و طلاب حق شناس در آتش عده ای روحانی نما می سوزند و این تنها آنها نیستند متضرر می شوند بلکه ضررش بیشتر به اسلام می رسد.
اسلام دست آویز عده ای سهم خواه می شود. فرقی نمی کند ایران یا مصر. عالم را می گیرد.
حتما وقتی از خیابان رد می شوید رنگ های جدید موی سر خانم ها را می بینید. با اکثرشان که صحبت می کنیم؛ می گویند این ها مهم نیست باید دلت پاک باشد.
و بعضی به جای اینکه دلشان پاک باشد مغزشان پاک است.
حکم خدا شوخی ندارد.
اصلا لباس مردم چه ربطی به من دارد. لباس مرد را رسانه ملی باید نشان دهد، باید سینما ترویج دهد، باید ستاره ها الگو شوند.
و الگو هم می شوند. ولی نه الگویی که بشود از رویشان چیز جدیدی ساخت چون خود برداشتی از الگوهای دور از فرهنگ ما هستند.
مهم آنست که فلان بازیگر یا بازیکن چه می پوشد، همان رنگ سال و طرح شیک می شود.
و این بازی مد است.
و مد همان اپیدمی خرید نوع خاصی از محصول تولید شده شرکت های دور از فرهنگ ماست.
مد شاید خوب هم باشد. نه مد هیچ وقت خوب نیست. مد یعنی سلطه، یعنی عوام گرایی، یعنی بی ایده ای.
مد یعنی تو نمی توانی برای خودت انتخاب کنی، پس دنبال دیگری باش.
مد و الگو شاید در بعضی جهات با هم هم نتیجه باشند ولی ماهیتشان خیلی با هم متفاوت است.
الگو هویت دارد. حتی الگوهای دور از فرهنگ هم هویت دارند ولی مد هویت ندارد.
مد انتخابی از پیش تعیین شده برای فروش محصولی تولید شده است.
این روزها خیلی چیزها مد شده و خیلی چیزها از مد افتاده.
مثلا عنوانی به نام مردی، درست است هنوز خیلی مردها در جامعه حضور دارند ولی از مد افتاده است.
باید مردی را بهتر بدانیم تا بتوانیم معنی از مد افتادنش را درک کنیم.
شاید یک مرد اول باید غیرت داشته باشد
فتوت داشته باشد
هیبت داشته باشد
اینها را که جمع کنیم ماهیت مرد بودن و مردانگی پیدا می شود.
خوب که می بینیم از مد افتادنش به چشم می آید.
پیرزن با زنبیلی سنگین خیابانی دراز را پیاده می رود و ماشین های مد روز ما با سرعت از کنارشان رد می شوند.
پیرمرد از ایستگاه دماوند تا انقلاب در اتوبوس روی دو پا لرزان خود می ایستد.
معنی زیبایی مردان نزدیک شدن به ظاهر زنان می شود و هکذا...
و این ها جمع می شوند که مردانگی از مد می افتد.
و این از مد افتادن ها زندگی و به قول این عالمان اعلم سبک زندگی را تحت الشعاع قرار می دهد.
و زندگی ها با همین از مد افتادن ها و مد شدن ها از هم می پاشد.
زن ها در جامعه آزادند همانطور که مردان آزادند.
همه می توانند از حقوق کار بهره ببرند ولی امان از آن زمان که کار برای خانم ها مد می شود.
خانم اصغر آقا و احمد آقا و علی آقا شاغلن فقط این خانم آقا رحیم دستش جایی بند نیست؛ خانم اصغر آقا می گفت من ماهی 700 هزار تومن حقوق می گیرم و ماهی 500 تومن شهریه مهد بچه ها رو می دم. صبح ساعت 8 می رن مهد تا ساعت 4 بعد از ظهر...
چه کاری و چه نقشی زیباتر است از مادری.
کار کنید، کار جوهر مرد است نه اشتباه شد کار جوهر مرد و زن است ولی خانواده را از اولویت نیندازید.
زن و مرد خسته از کار برگشته راهی ندارند جز اینکه تلویزیون را روشن کنند و پاندای کنفوکار را برای بچه هایشان بگذارند. تا پاندا خوش ترکیب زیبا و دست و پاچلفتی بشود منجی عالم قصه اش و با اهریمن ستیز کند وقتی لوح محفوظش را می گشاید فقط یک صفحه خالی باشد و در آن مفهوم همه چیز خودت هستی به کودک منتقل شود و بعد از چند سال.... التماسش کن تا خدا را قبول کند. نه .... نمی کند.
چون همه چیز در نظر او خودش است. واین یعنی همه اومانیسم.
و تو بازی را با نتیجه ای بد واگذار می کنی.
ما هم برنامه سازی می کنیم..... بفرمایید شام می شود شام ایرانی.
بعد توی بفرمایید شام فسنجون پخته می شود و توی شام ایرانی بیگ استراناگوف .
انیمیشن هم می سازیم... زیاد.
شکرستان ویژه کودکان با داستان های پند آموز برای بزرگسالان. پر از پیام های و گزاره های اثر بخش. کیفیت اجرا و سبک عالی. مضمون دقیق و کارشناسی شده. مخاطب کاملا معلوم. و قهرمان های افسانه ای.
این روزهای جای خالی داش سیا را احساس می کنم.
امشب دردودل هایم خیلی زیاد است.
دلم می خواهد تا صبح بگویم.
از اینکه پراکنده می رود باز عذر می خواهم ولی همین بر ذهن می گذرد.
باید طرحی نو داد.
نه من.... هر کس می داند و می تواند.
باید از کار آبکی گذشت.
باید از کار سازمانی و مکلیشه ای دور شد.
باید فهمید در سامانه های نشاط ماه رمضان نباید آهنگ رقص آور خواند.
باید فهمید نمایشگاه رسانه های دیجیتال برای طیف خاصی از جامعه نباید باشد
باید فهمید موازی کاری در فرهنگ یعنی بی سروسامانی
باید فهمید عضو فلان بنیاد و فلان انجمن و حق الجلسه و ما بهترینیم از قبل پدر و دوستان کاری در نمی آید.
باید فهمید هر کاری متخصشش را می خواهد.
باید فرهنگ را از نو تعریف کرد.
باید جلوی پول هایی که ناصواب با عنوان کار فرهنگی خرج می شوند را گرفت.
باید وزارت فلان و حوزه هنری فلان و بنیاد فرهنگی فلان را تعطیل کرد و کار را به مردم سپرد.
تا کی عده ای هر عنوانی جشنواره های میلیاردی با صد نفر شرکت کننده برگزار کنند.
تا کی دوستان و آشنایان بی سوادی که نمی توانند در جایگاه های فنی و علمی قرار بگیرند به خاطر مظلومیت فرهنگ مدیر فرهنگی شوند.
تا کی طرح های بچه های زحمت کش به دست واسطه ها دزدیده شود و به بدترین شکل اجرا شود.
تا کی فرهنگ را نفهمیم
تا کی برترین سرمایه مملکت را مفت ببازیم
تا کی ........
خدایا به فریادمان برس
بامداد 27 آبانماه 1392