حرف هایی بر ای نشنیدن

فرهنگ را بشناسیم، فرهنگ را دوست داشته باشیم

حرف هایی بر ای نشنیدن

فرهنگ را بشناسیم، فرهنگ را دوست داشته باشیم

حرف هایی بر ای نشنیدن
پیام های کوتاه
آخرین نظرات

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «دردودل های فرهنگی» ثبت شده است

هر چی فکر می کنم بعضی جاها تا یه اندازه ای می شه کار کرد. شاید همه جاها اینجوری باشه.

بالاخره به یه جایی می رسی که هر چی گاز می دی؛ هیچ حرکتی نمی کنی و درجا می زنی.

هم بنزین می سوزونی و هم خودتو خسته می کنی.

من خیلی زود خسته می شم.

خودم بهتر از هر کس می دونم که این زود خسته شدن اصلا خوب نیست ولی .... کم می آرم. شایدم فکر می کنم زود خسته می شم، چون:

وقتی می بینم چطور یه آدمی که نه شعور داره و نه فهم و نه دانش؛ داره کاری رو انجام می ده که صدای همه رو دراورده ناراحت می شم.

وقتی همه به کارهای هم کار دارن ناراحت می شم.

وقتی که نفع مشترک بد رو می بینم ناراحت می شم.

وقتی تشویق بی جهت رو می بینم ناراحت می شم.

وقتی جوان بااستعدادی رو می بینم که به خاطر یه لقمه نون و بله قربانگویی از انگیزه افتاده، ناراحت می شم.

وقتی می بینم که اون کسی که کار نداره با اون که کار داره فرقی نداره ناراحت می شم.

وقتی برای هدایت یه کار مهم یه آدم بی سواد می ذارن، ناراحت می شم.

وقتی لحن بد و بی ادبانه غیر اداری بعضی رو می بینم، ناراحت می شم.

وقتی می خوام برای چندتا کارمند یه کار جدید انجام بدم تا کمی خوشحال بشن؛ بهم می گن: فلانی برا خودش زور می زنه، ناراحت می شم

وقتی تاثیر کم بعضی برنامه ها رو می بینم و تذکر می دم و اتفاقی نمی افته، ناراحت می شم.

وفتی می گم وظایف هر کس مشخص بشه و بهم می خندن؛ ناراحت می شم.

وقتی در کاری تمام توانم رو می ذارم و آخرش بهم با یه نامه توهین می کنن؛ ناراحت می شم.

وقتی توی صورتم بهم می گن: وضع مالیت خوبه شده(به معنی دزدی کردی) ؛ ناراحت می شم

وقتی ناراحت می شم، خسته می شم.

وقتی خسته می شم به بالا نگاه می کنم و دوباره می گم درست می شه ان شاالله

بعدشم می رم خونه...در کنار محمدحسین و مادرش(خونواده ام) خستگیم در می ره و خدارو شکر می کنم.

بازهم می شه کار کرد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ دی ۹۲ ، ۱۱:۱۸
بیژن لطفی
بهره گیری و استفاده از مدیران مجرب در دستگاه های فرهنگی همواره آرزوی دیرینه مان(مثلا فرهنگی ها) بوده است. گاه دیده ایم که فرد محترمی را به کرسی هدایت فرهنگ می نشانند که هیچ فهم صحیحی از فرهنگ ندارد و چنانچه از آن تعریف فرهنگ را بپرسی بی شک در ادای پاسخ خواهد ماند.

ولی در این بین هستند اشخاصی که به سبب تحصیلات عالیه خود و تجربه چندین ساله خود می توانند به شایستگی و به نحو شایسته مجموعه تحت امر خود را هدایت کنند.

یکی از این مجموعه ها بنیاد ادبیات داستانی بود که به رغم مشکلاتی که برای مجوز و ادامه فعالیتش بعد از رفتن دکتر پرویز از معاونت فرهنگی ارشاد به وجود آمد، بیکار ننشست و تا آنجا که می شد با برنامه های زود بازده فعالیت خود را ادامه داد.چه همایش ها چه نمایشگاه ها چه کتاب ها چه تقدیرها و...

محمود سالاری مدیر عامل فهیم این بنیاد به سبب پایدار بودن بنیاد و عدم انحلال آن به صورت سلیقه ای پای رسانه ها را به میان آورد و این شد که وزیر محترم جدید(جناب حسینی) در مصاحبه ای حمایت بی حد خود از این بنیاد را اعلام کرد تا کسی دیگر به خود اجازه اظهارات مشابه را ندهد.

بالاخره بعد از ماه ها آقای حسنی آمد و آقای سالاری رفت.

با تمام احترامی که برای آقای حسنی(واقعا ایشان شایسته تقدیرند ولی بحث چیز دیگری است) دارم و از اقدامات ایشان تشکر می کنم ولی رفتن محمود سالاری از این بنیاد به نفع نویسندگان تمام نمی شد.

به چند دلیل:

1.برنامه های نیمه تمام و بعضا هنوز آغاز نشده که دلیلش تنها گیر مجوز در مراحل پایانی بود

2. ارتباط عمیق و صمیمانه ای که میان نویسندگان(داستان نویسان) با آقای سالاری وجود داشت و دارد

3. مدارک و مدارج مرتبط ایشان با حوزه ادبیات که در مدیران خیلی مراکز کمتر دیده می شود

4. سابقه طولانی و موفق ایشان در فعالیت های فرهنگی

5. شناخت حوزه و ظرفیت های موجود ادبیات داستانی

6. موفقیت به دست آمده درحدود دو سال سکانداری ایشان بر بنیاد که از لبخند های نویسندگان در نمایشگاه کتاب 87و88 فهمیده می شد

و...

که بهتر است پاره ای از آنها گفته نشود تا موجب آزردگی خاطر بعضی نگردد.

بالاخره ایشان از بنیاد ادبیات داستانی رفتند و این موهبتی بود که از آن دوستان(مخاطب خاص) سلب شد.

همه اینها را گفتم تا به اینجا برسم.

چندروز پیش خبری را در رسانه ها دیدم که شاید از خبر مدیر کلی خودم خیلی بیشتر خوشحالم کرد.

محمود سالاری مدیر بنیاد ادبیات نمایشی شد.

با خودم گفتم مگر ما امثال محمود سالاری چندتا داریم که باید از جایگاه خود دور باشند.

اول گفتم خیلی کم ... خیلی کم

بعدش گفتم نه...

چه بسیار متخصصان و کاردان هایی که به دلایلی ... از جایگاه خود به دور افتاده اند.

شاید اینجا رسم این است که اگر می خواهی بمانی باید خط فکری ات را به سمت مدیر بالادستی عوض کنی.

ولی خوشحالم که بعضی هنوز همچون صفارها، پرویز ها و سالاری ها بر اعتقاداتشان (موضوع خاص) پایبندند.

درود بر مسئولان ولایی...

صفار هرندی یادمان نخواهد رفت چرا از وزارتخانه رفتی...

دکتر برخورد غیر فرهنگی که با شما شد را پای بی تجربگی بگذارید نه بی فرهنگی بعضی(مخاطب خاص)

آقای سالاری یادم نمی رود برای افراشته بودن پرچم بنیاد چقدر خون دل خوردی و حالا بعضی بیلان کاری ارائه می دهند و گزارش و خبر و ...

کمترین شاگرد شما

لطفی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ ارديبهشت ۹۱ ، ۰۹:۵۴
بیژن لطفی