سی ماهگی
برایش 5 سال زندان بریده بودند، از بس که با جریانات انقلابی همراه بود. شب ها می آمد سلول ما و با هم مباحثه علمی می کردیم. آن وقت ها هرکس که از زندان آزاد می شد ، جشن مفصلی می گرفت و در اصطلاح به همه سور می داد. آنها که عفو می خوردند که دیگر سر از پا نمی شناختند. یکی از روزها خبر دادند که دو سال و نیم عفو خورده است. با خودم گفتم حتما امشب برای مباحثه نمی آید. ولی آمد، و مباحثه خوبی هم کردیم. وقتی مباحثه تمام شد گفت:ادامه بحثمان باشد برای فردا شب. گفتم: شما که عفو خوردید. خندید و گفت:هر وقت رفتم بیرون، مباحثه را تعطیل می کنیم. و فردای آن روز مرخص شد.
بعد از انقلاب وقتی جنگ شروع شد، توی جبهه زیاد می دیدمش.
می گفت: سی ماه قبل از انقلاب زندان بوده است و سی ماه در یاسوج و سی ماه در شیراز خدمت کرده است. حالا نزدیک است حضورش در جبهه به سی ماه برسد
.
آرام این آیه را زیر لبش زمزمه کرد: و حمله و فصاله ثلاثون شهر.....بارداری بچه و عبور از دوران شیرخوارگی سی ماه است.
...
چند روز بعد از آن صحبت گفتند عبدالله میثمی شهید شد.
راوی:حجت الاسلام والمسلمین فقیهی