شاید درک این موضوع برای خیلی ها دشوار باشد که ما شیعیان امامی داریم که در حدود 1300 سال پیش به دنیا آمده است و به خواست خدا در پشت پرده غیبت منتظر دستور حضرت باری تعالی برای ظهور و گسترش عدل و داد است. ولی کمی خوب که می نگریم می بینیم چه زیبا اعتقادی است این مهدویت، که انسان را از دست خیلی سوال های بدون جواب که نتیجه شان در آخر به پوچی می انجامد نجات می دهد.
اینکه آخر این دنیا چه می شود؟
مردم محروم و مستضعف چه زمانی به حقشان می رسند؟
چه کسی مقابل ظلم و جور می ایستد؟
اسلام واقعی را چه کسی برپا می کند؟
عدالت را چه کسی اجرا می کند؟
ظاهر و باطن چه کسی مملو از خداست؟
و در حکومت چه کسی جایی برای متملقین و چاپلوسان و دروغگویان نیست؟
و جواب همه این ها را پیدا می کنی وقتی دلت را به صاحب واقعی اش بسپاری...
ضمن تسلیت به مناسبت امام حسن عسکری به بهانه آغاز ولایت حضرت مهدی عج تعالی فرجه الشریف این عکس از یک غروب دلگیر توسط یک دوربین متوسط گرفته شده امیدوارم مفید نظر شما باشه...
محرم سال 89
هیئت محبین آل یاسین
شهرستان بروجرد
نماز ظهر عاشورا(سنتی که سال ها پیش توسط هیئت محبین آل یاسین به فرماندهی حاج آقا فاطمی نیا (اقرلو سابق) در بروجرد پایه گذاری شد. چه صفایی دارد محرم...
ظهر عاشورا، لباس های گل مالی شده(نماد عزا در فرهنگ لر و بعضی اقوام دیگر که گویا از روستایی در نزدیکی کربلا آغاز شده است)،نماز و
.......
و همه آنهایی که با صفا هستند.
و سینه زدن برای حسین ع
نه برای ریا، نه برای نگاه و نه برای....
فقط برای حسین
و پرچم
همان یار دیرین کودکی ما
و خدا باید یاری رساند که در این راه نوکری پایدار باشیم
حسینی باشیم(عنایت)، حسینی بمانیم(سعادت) و حسینی بمیریم(شهادت)
دو یا سه سال پیش سفری داشتم به بندر عباس که در آن بزرگان و فرهیختگان بسیاری همچون استاد محمدعلی بهمنی را در نمایشگاه کتاب ملاقات کردم و در خصوص اوضاع شعر و داستان آن استان با ایشان گفتگو و مصاحبه می کردم.
یادش به خیر در این سفر پر خیر همراه استاد مجتبی سبزه بودم. ایشان نه تنها در هنر اصلی خود بلکه در همه هنرها فرد بسیار توانا و حاذقی است. خدایش حفظ کند و ذوقش همواره سرشار از صفا.
عکس بدی نشد...
تصویر سربه بالین مادر بزرگوار شهید کشوری بر موتور جامانده از بالگرد فرزند رشیدش.
هیچ وقت این لحظه را فراموش نخواهم کرد وقتی چهره حیرت زده مادر شهید به قابی که در بالای این جسم گذاشته شد چه ارتباطی برقرار کرد و فضا چقدر حزن آلود شد.
دردو دیوار موزه دفاع مقدس کرمانشاه گریه می کردند و هیچکس توان ادای هجایی نداشت.
مادر شهید گریه کرد، سر بر بالین موتور پرنده پسرش گذاشت و بعد از لحظه ای گفت: صدها همچون پسر من فدای اسلام.
بروی ویلچر خودش کمر راست کرد و با تبسمی عجیب گفت: من را ببرید پیش عکس های پسرم.
ما می رفتیم و گریه می کردیم و به استواری این مادر نگاه می کردیم...
خداوند مادران و پدران شهدا را صبر عطا فرماید. و حقشان را بر ما ببخشاید.